وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

منو این همه درس محاله..

سلام به دوستای خوبم.شاید دیر وقت باشه که دارم مینویسم ولی مینویسم چون که خوشم نمیاد یه حرفی بزنم و بهش عمل نکنم تازه تنوع هم میشه دیکه اصلا برای اینکه هی فونت بزارم و دو ساعت دنبال شکلک و دا کننده برم نیستم و یعنی وقتشم ندارم. سه شنبه زهرا اومد و خیلی خوشحال شدم بگم از اون ستایش خوشملم که روز به روز ناز تر میشه و از کار های ما توی اینروزا: شب سه شنبه رفتیم توی زمینمون که قراره یه باغ کوچولو بشه هر چی کاغذ باطله چوب موب بود جمع کردیم و یه اتیش راه انداختیم بدون کمک هچ کس(چه خود کفا!! ) ولی وقتی رفتیم شام خوردیمو برگشتیم خاموش شده بود هیچی دیگه رفتیم و من فیزیکامو پاک نویس کردمو خوابیدم.فرداش که عید قربون بود.و کل خونواده هم خونه ی م...
26 مهر 1392

یه خبر خیلی خوشحال کننده

سلامــــــــــــ اولین این که عید قزبانتون مبارک دوم اینکه شرمنده که  فونت و شکلک گنده خبری نیست.دیگه وقت ندارمـــــ دیشب بعد اون همه مشق یه خبر خوشحال کننده بهم رسید و اونم اینکه دختر عموم میاد هوووووووووووووورا خوب این روزا اتفاق زیاد.. عاشق زیست شدم... و یه خبر بد اینکه ریاضی یه نمره بد گرفتم که جبران این امتحان رو شنبه داریم اخه همه بد داده بودند و نمره من 16!!! الن باید زود تر عربی هامو فیزیکمو با اجتماعیمو بنویسم برم پیش زهرا خوشــــــــــــــــــ باشم. میخوام قالبمو عوض کنم. نمیدونم جرا؟؟؟ یه نقاشی خوشمل کشیدم بعلاوه نقشه خونمون که خیلی بده شده.. دبیر اجتماعیمون امروز تا تونست فرق گذاشت علوم عال...
23 مهر 1392

چه بد

سلام به دوستان خوبم. خیلی اتفاق ها افتاده که حتی وقت نوشتنشون هم ندارم.عکس مکسم تعطیل بکوب درس و درس 2/5 میرسم چایی یه ربع کامپیوتر خواب ساعت 5 پا میشم میرم درس تا ساعت 7 یه چایی میخورم  بعدشم وقت شام میام پایین و دوباره درس تا ده یازده شب امروز عروسی دعوتم. دبیر نقاشیممون ازمون یه نقاشی خواسته فقط با نقطه باشه اونم حرفه ای!! فردا زیست دارم. سر کلاس دبیر شیمی و اجتماعی خوابم میبره چون دبیر شیمی که اصلا جون نداره و اجتماعی هم وقتی سوال میپرسه و کسی بلد نیست میزاره کتابو نگاه کنیم. زنگ عربی هم خیلی خوبه. نمیدونم چرا ولی مدیر همیشه منو نگاه میکنه سر صف. شاعریش خیلی خوبه.(مدیرمون) هنوزم عقب میشیتنم....
19 مهر 1392

یه روز خوب یه روز بد

سلام به دوستای خوبم با حس غیبت های پاییزی .. امروز من هم شاد و شنگولم هم ناراحت.... شاد از اینکه کلی فوتبال بازی کردیم و زنگ هنر خیلی بهم خوش گذشت.. ناراحت از اینکه ناظممون تا تونست بهم توهین کرد. دوشنبه صبح رفتم مدرسه و هوا یکم برونی بود منم استین بلند وشیدم که مثلا سرما نخورم 10 دقیقه بعدش یه افتابی شد که ادم کور میشد.. دوزنگ اول فارسی داشتیم که زنگ اولش متن ستایش اول راهنمایی رو خوندیم زنگ دوم هم امتحان ریاضی که شاید 20 شم..یه گئوش مالی هم به دوستی که اسممو مسخره میکرد دادم و بعدشم همه چی تموم شد و اسم منو درست صدا زدن.. زنگ اخرم کامپیوتر داشتیم که ایشون نتونستن بیان و زبانمون اومد به علاوه ی ریاضی ...
10 مهر 1392

دبیر زیست!!و بچه های مدرسه

  سلام به دوستان عزیزم. هیچ وقت فکر نمی کردم که وقت نکنم بیام وبلاگ نویسی ولی الان واقعا میفهمم راهنماییی یعنی چی. مثلا الان.ما فردا امتحان فارسی داریم از کل شیشم.امتحان ریاضی داریم از کل شیشم.باید تحقیق علومم امشب بنویسم. از اون طرف باید برم یکم مطلب راجب زیست بخونم و اطلاعات پایمو قوی کنم.یه تحقیق گروهی هم راجب رشتمون بسکتبال داریم.دبیر پرورشی هم گفته دو تا انشا بنویسید.همشم باید تا سه شنبه اماده شه..........       بالاخره برق و پنکمون وصل شد... و حالا تقریبا همه ی دبیرا رو دیدیم.مهربون زیاد داریم. ام ا سختگیر هم همینطور مثل دبیر زیستمون که کم کم داره ازش خوشم میاد. قبل اینکه بیا...
7 مهر 1392

اين چندروز

  سلام دوستاي خوبم . دوباره با مجبور شدم با لب تاپ بيام.سرعت پايينه و شكلك بزرگارو كپي نميكنه اخه حجمشون يكم بالاست.بازم شكلك ها زرد شد.واقعا شرمنده ... اگه غلت زياد دارم ببخشيد.رايتب تو لپ تاپم اون فونتو نداره و كلا اينجا همه چي در همه !!! كاملا اعصابم داغونه .. اخه اون روز بابام بلندگو خريده رفتيم زديم به كيس ديديم كار نميكنه .. در حقيقت اينقدر طاها گلي با سيم ها ور رفته و جابه جاشون كرده كه كيس هنگ كرده.وقتي هم چايي ريخته اتصالي به بلندگو هم رسيده و ورودي بلندگو از داخل كيس سوخته يه اتفاق ديگه هم به لطف دختر عمه ي گرامي افتاده كه ديگه نميگم .... ************************************* روز دوم هم...
5 مهر 1392

تولد دوست عزیزم

سلام دوستان خوبم. تو این روز قشنگ تولد دوست عزیزم ساغر جونه 2 سه تا پیش نوشت داریم: 1-چون تنوع زردی ها بیشتره از زردی ها هم استفاده نمودیم و گرنه بقیش با همون شکلک هائه!!! 2-مطلب ارسال به ایندس اخه خیلی سرم شلوغه 3-شرمنده ساغر جون تولدم در براربر تولدی که تو برام گرفته بودی هیچه !!ولی واقعا مشق دارم بازم شرمنده ساغر جون  ساله شد.(طبق جوری که م ن حساب میکنم) مهمونا هم دارن میان:   برقصیم و شعر بخونیم...   کیک یادتون نره هااا   مرسی از هدیه هاتون   ساغر جونم ایشالله 10000ساله شی پ.ن:ماه مهرو به همه دوستان تبریک میگم.ساغر جونم بازم شرم...
3 مهر 1392

خاطراته اول مهر

سلام با حس اول پاییزیـــــــــ شب رفتیم واسم ساعت بگیریم که یهو گفتن یه عده بی معرفت جنگلها رو دوباره اتیش زدندو اخلاق اقای پدر یکمی ناراحت بودو هی زنگ میزد اینجا و اونجا بخاطر همین رفتیم خونه عممشون. به یلدا گفتم و گفت میخواستم امتحانت کنم!!!! منم بهش گفتم اگه یه بار دیگه از این امتحانها کنی منم بد جور امتحانت میکنما!!! خلاصه شام خوردیمو خوب بود و تولد دایی عزیزم بود ... حالا بگم از روز اول مدرسه ها منکه شب ترسیده بودم و یه جوری بودم .صبح نیم ساعت زود تر پاشدم.. رفتم و با دختر دایی عزیزم فاطمه جون عکس گرفتم و سوار سرویس شدم .. رسیدیم اولش کاملا تعجب کردیم درمون که خیلی داغون بود  ولی رف...
1 مهر 1392