وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

طلسم.

بالا خره طلسم شکسته شدو اومدم . خیلی خلاصه و خداحفظ.خدا بخواد امشب اگه بیکار شدم پست تصویری داریم.(خدا کنه) شنبه حالم بد بودو پروتوئین هارو درس داد. یه شنبه امپول زدمیه .دندونمو درست کردمیه و امتحان فارسیه که هیچی نخونده بودمیه.(لوراکس حرف زدنش) دوشنبه امتحان  داشتیم. سه شنبه امتحان اجتماعی و علوم فیزیک خیلی خوب(از خانوم سهرایی خیلی خوشم میاد(دبیر علوم)) چهارشنبه هنر.و ریاضی که با امتحان این چهار شنبه پدرمون در میاد. پنج شنبه جمعه ازمون قلم چی. شنبه سلول هارو درس داد.به نظرم جبر سخته....هنوز واسه امتحان چهار شنبه استرس دارم خیلییییییییی یه شنبه هم فناوری شیمی و 18 تا خمیازه من زبان و 20 شدن توی امتحانش.همچنی...
4 آذر 1392

.....

برخلاف آنچه که تصور می شود : یاد امام حسین علیه السلام فقط مخصوص یک روز ، یک دهه و یک ماه نیست  ... یک زندگی، او را در قلب و ذهنت داشته باش ؛ بگذار پیام و عطر گل سرخی بی نظیر ، یک عمر معطرت کند  ...     کربلا را عشق،عالمگیر کرد قلبهای خسته را تسخیر کرد قصه عدل علی و کینه ها زوزه های خصم را،شبگیر کرد انتقام دیگری در راه بود تشنگان را تشنه کامی سیر کرد چون شنید از بلبلان سوز عطش رو به سوی کوچه ی تقدیر کرد عکس چشمانش،دل از دریا ربود با تبسم،آب را تحقیر کرد مشک از جانش مهم تر گسته بود دستها را طعمه ی شمشیر کرد ...
23 آبان 1392

یه هفته و کلی کاااااار

سلام به دوستای عزیزم با غیبت های زیاد. دوشنبه انشای به اون خوشملی نوشتم و رفتیم مصلا برای 13 ابان. اوه همه ی مدرسه ها بودن .مهدیسم اومده بود کنار ما نشست.ناظممونم گفت بدو برو......... هیچی دیگه خانوم علی اکبر ی هم اومدو... سه شنبه علوم فیزیک و اجتماعی داشتیم اجتماعی خیلی خوب شده بود.یه فکر بکر واسه طرحام ریختم که کاملا نابود شد و گریم سرش دراومد. یاسمین هم که اصلا سر گروهی بلد فقط سر گروه مریم بوود. چهارشنبه که خانوم کریمیان لج منو دراورد فرت و فرت ایراد میگیره بعدشم ریاضی و اقای حبیبی .ولی خوبیش اینه یه ربع اخر بکوب داستان باحال و عکس مکس جالب میزاره حصلمون سر نمیره. زنگ بعدشم کمپیوتر داشتیم و کد نویسی.زنگ اخرم کار...
20 آبان 1392

اکوری پکوری

  سلام به دوستای مهربونم . کلا الان کمبود خواب دارم حالا شروع میکنیم .   چهار شنبه : خانم کریمیان یه کار فوق سخت دیگه داد و لجم بالا اورد از اینکه نقاشیم سادست و فلان عکسش بعدااا بعدشم ریاضی و خانم جفایی که منو از دوستام جدا کرد . حالا بریم روی عزیز خودم ورزش. مسی رفت مسابقات امادگی دفاعی خودمون موندیم یه فوتبال مشت بازی کردیم ولی:فاطمه ک گفت باید تو سایه باشم قبول کردیم حالا وسط بازی میگه دروازبانی حوصلمو سر میبره اومده وسط ای من لجم در میومد و داغ شده بوده ام.ولش .. بعدشم شخصیت  مثلا شیرین کلاس فاطمه م که با شوخی هاش یه نمه بی مزه میزنه با هیکلش رفت روی شصت اوا و شصت اوا هم کبود شد.اخه ...
12 آبان 1392

توی این هفته و اتفاقاش

سلام به دوستای همیشه مهربونم اینم از کارای این هفته. چهارشنبه جلسه اولیا مربیان.ریاضی.هنر.ورزش.کامپیوتر داشتیم.ولی خانوم کهساری بهم گفت و برم تو نماز خونه به مردا شیرینی تعارفف کنم از مدرسه که برگشتم دیدم خاک علم به سرم.اینترنت سه ماهه رو تو یه ماه تموم  کردم دیگه با خیلی اصرار از اقای بابا واسه تحقیقا اینترنتو شارژ کرد و پنج شنبه و جمعه هم در پاور پوینت درست کردن گذشت. دبیر کامپیوترمون خیلی مشق گفت و هنرم همینطور.ورزشم که خیلی حال داد. شنبه هم که ریاضی و دینی زیست داشتیم. واسه دینی و زیست یه پاور پوینت درست کردم ماه تو کلاس دبیر زیستمون خیلی محترمانه بهم میگه سپیدو کلی هم سربه سرم میزاره ولی وبه که جو کلاس شاده....
7 آبان 1392

اولین روز ابان ماه و این روزای من

سلام پریروز روز خیلی خوب دیروز هم خوب بودهم روز خوبی بود پس دلم نیومد مطلب نزارم تازه الانم بیکار بودم دیگه چی از این بهتر !!! شنبه امتحان ریاضی داشتیم 20 شدم ..   دبیر زیستمون اومد و یه مباحثی رو درس داد که شاید وقتی یه نفر در حالت اول میبینه سرش گیج میره ولی خانوم سعیدی اینقدر خوب درس میده که نخونده تو ذهنمه برای مثل فروکتوز +گلوکز میشن ساکارز که قند و شکر معمولیه . حالا یه نکته جالب بهتون بگم . غیر از یه نوع باکتری خاص که تو بدن گاو و موریانه زندگی میکنه هیچ موجود دیگری نمیتونه فیبر های چیزایی مثل اسفنج رو تجزیه کنن !! پس چرا میگن سبزی و مواد فیبر دار بخورین؟چون هنگام دفع مقدار زیادی با خودشون اب م...
1 آبان 1392

منو این همه درس محاله..

سلام به دوستای خوبم.شاید دیر وقت باشه که دارم مینویسم ولی مینویسم چون که خوشم نمیاد یه حرفی بزنم و بهش عمل نکنم تازه تنوع هم میشه دیکه اصلا برای اینکه هی فونت بزارم و دو ساعت دنبال شکلک و دا کننده برم نیستم و یعنی وقتشم ندارم. سه شنبه زهرا اومد و خیلی خوشحال شدم بگم از اون ستایش خوشملم که روز به روز ناز تر میشه و از کار های ما توی اینروزا: شب سه شنبه رفتیم توی زمینمون که قراره یه باغ کوچولو بشه هر چی کاغذ باطله چوب موب بود جمع کردیم و یه اتیش راه انداختیم بدون کمک هچ کس(چه خود کفا!! ) ولی وقتی رفتیم شام خوردیمو برگشتیم خاموش شده بود هیچی دیگه رفتیم و من فیزیکامو پاک نویس کردمو خوابیدم.فرداش که عید قربون بود.و کل خونواده هم خونه ی م...
26 مهر 1392

یه خبر خیلی خوشحال کننده

سلامــــــــــــ اولین این که عید قزبانتون مبارک دوم اینکه شرمنده که  فونت و شکلک گنده خبری نیست.دیگه وقت ندارمـــــ دیشب بعد اون همه مشق یه خبر خوشحال کننده بهم رسید و اونم اینکه دختر عموم میاد هوووووووووووووورا خوب این روزا اتفاق زیاد.. عاشق زیست شدم... و یه خبر بد اینکه ریاضی یه نمره بد گرفتم که جبران این امتحان رو شنبه داریم اخه همه بد داده بودند و نمره من 16!!! الن باید زود تر عربی هامو فیزیکمو با اجتماعیمو بنویسم برم پیش زهرا خوشــــــــــــــــــ باشم. میخوام قالبمو عوض کنم. نمیدونم جرا؟؟؟ یه نقاشی خوشمل کشیدم بعلاوه نقشه خونمون که خیلی بده شده.. دبیر اجتماعیمون امروز تا تونست فرق گذاشت علوم عال...
23 مهر 1392

یه روز خوب یه روز بد

سلام به دوستای خوبم با حس غیبت های پاییزی .. امروز من هم شاد و شنگولم هم ناراحت.... شاد از اینکه کلی فوتبال بازی کردیم و زنگ هنر خیلی بهم خوش گذشت.. ناراحت از اینکه ناظممون تا تونست بهم توهین کرد. دوشنبه صبح رفتم مدرسه و هوا یکم برونی بود منم استین بلند وشیدم که مثلا سرما نخورم 10 دقیقه بعدش یه افتابی شد که ادم کور میشد.. دوزنگ اول فارسی داشتیم که زنگ اولش متن ستایش اول راهنمایی رو خوندیم زنگ دوم هم امتحان ریاضی که شاید 20 شم..یه گئوش مالی هم به دوستی که اسممو مسخره میکرد دادم و بعدشم همه چی تموم شد و اسم منو درست صدا زدن.. زنگ اخرم کامپیوتر داشتیم که ایشون نتونستن بیان و زبانمون اومد به علاوه ی ریاضی ...
10 مهر 1392