وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

به چه قیمتی؟!؟!؟!

داور رو خریده بودن...پنالتی نگرفت..خطا نگرفت...باشه اشکال نداره..هیچی از ارزش های ما کم نشد ..ما نسل کوروش و ارشیم...نامردی کردین..خدا بی جواب نمیزاره.خرداد بهارو بد تموم کردی ها...تابستون بهتر بازی میکنیم. سر هیچ بازی اشکم درنیومده بود...اشکم دراومد چون نامردی بود..به افتخار ایران ...
31 خرداد 1393

چه بد

سلام به دوستان خوبم. خیلی اتفاق ها افتاده که حتی وقت نوشتنشون هم ندارم.عکس مکسم تعطیل بکوب درس و درس 2/5 میرسم چایی یه ربع کامپیوتر خواب ساعت 5 پا میشم میرم درس تا ساعت 7 یه چایی میخورم  بعدشم وقت شام میام پایین و دوباره درس تا ده یازده شب امروز عروسی دعوتم. دبیر نقاشیممون ازمون یه نقاشی خواسته فقط با نقطه باشه اونم حرفه ای!! فردا زیست دارم. سر کلاس دبیر شیمی و اجتماعی خوابم میبره چون دبیر شیمی که اصلا جون نداره و اجتماعی هم وقتی سوال میپرسه و کسی بلد نیست میزاره کتابو نگاه کنیم. زنگ عربی هم خیلی خوبه. نمیدونم چرا ولی مدیر همیشه منو نگاه میکنه سر صف. شاعریش خیلی خوبه.(مدیرمون) هنوزم عقب میشیتنم....
19 مهر 1392

بدون عنوان

سلام دوستان به لطف دختر عمه ی گرامی که یه لیوان چایی شیرین 0رو روی کیبور نازنینم پرت کردند کیبوردم سوخته و نمیتونم مطلب بزارم. نمیدونم پست بعدی چه قدر دراز میشه شرمنده!!!! ولی الان خیلی ناراحتم با گوشی مامانم اومدم و دلم میخواد زود تر یه مطلب بزارم. الانم اینقدر  بابام در گیره که نمیدونم تا اول مهر کیبورد دستم میادیانه با پ تاپم که حروف فارسی نداره البته من جاهاشونو حفظم ولی ممکنه غلط بنویسم. بای
28 شهريور 1392

یه سوپی که ز جنس محبت باشه

سلام به همه ی دوستان خوبم یه اتفاقی افتاد که مجبورم یه چیز بگم و برم راجب یه بنده خدا که به قول دوستان تنها کارشون حسودیه (ببخشید شکلکام یکم زیادی بزرگه!) یه دختر خانوم که فکر کنم بدونم کیه داره بامن بازی میکنه شرمندتم خانومی من هر جوری که دلم میخواد زندگی میکنم,وبلاگ مینویسم,و عقاید خودم رو بیان میکنم و به تو هیچ ربتی نداره البته کاری هم نداره یه ضبدر اون بالاست که خوشت نمیاد ببندش     به همین سادگی البته هستن اینجور ادما که اذیت میکنن مثل صدف که پارمین جون و یلدا جونو دست انداخت/مثل یه خانومی که سایا جون رو اذیت میکرد/مثل مسیحا جون که فقط جرمش اینه که خیلی ملوس و چشم ابیه و خیلیا ی یگه خیل...
12 شهريور 1392

سلام به همه دوستان عزیزم

سلام . این فقط یه پست کوتاهه و میخواستم بگم که من این چند روزی به خاطر کارای مدرسه سرم گرمه و نمیتونم بیام مطلب بزارم و اینترنتمون 18 تموم میشه بخاطر همین من حتمالا 15 یا 16 مطلب میزارم  دوستون دارم بای ...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

نمیدونم چی شده حس مطلب نویسی از ذهنم پریده یا سفرنامه خیلی خیلی زیاده یا من حال ندارم   اخه چرررررررررررررررررا؟       دیگه کسی هم نظر نمیزاره و البت حق داره چو من یکم تنبل شدمو نبودم خیلی ها هم رفتن,ولی مامانا شما چرا؟شما چرا نظر نمیزارین بای ...
27 مرداد 1392