وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 14 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

سلامی بعد یه قرن!!

1393/5/11 11:01
نویسنده : سوگند ❤سپیده
1,160 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستهای عزیزم..خندونک

شرمنده که خوب خیلی وقت نبودم..و از اونجایی که توی یک ماهو نیم اینترنت 6 ماهه رو تموم کردمعینک..قول دادم که کم تر اینترنت برم که فکر نکنم بتونم سرقولم بمونم!!خندونک

تیر ماه خداییش برام اصلا ماه جالبی نبود..گریهاصلا با این که ماه مورد علاقم بودا..ولی بهم بد گذشت!عصبانی

در عوضش مرداد ماه..قربونش برم تا الان عالی پیشرفته..بغل

ما بخاطر خونه سازی مادر بزرگم نتونستیم بریم مسافرت و توی خونه موندیم..سکوت

سینا جدیدا به جای واژه وایستیم...میگه بوایستیم.قه قهه.و از اونجایی که دوربین الان پیشم نیست نمیتونم عکس بزارم ایشالله پست بعد...

اونشب رفتیم بازار روس و هایپر هاوش...مامانم میخواست کیف بخره و داداشم اذیت میکرد..

رفتیم از اون سبدا که کلا از بچگی کار خودم بود برداشتم و دوباره بچه شدم و حسابی دویدمم..یعنی سینا رو گذاشتم تو سبد و دیویدم و هلش دادمقه قهه

درسته چند نفر یه جوری نگام کردن ولی بنده اصلا برام مهم نبودقهریه ساعت دیدم خییلی خوشگل بود میخواستم بگیرم ولی دستش زنجیره ای بود و  احتمال افتادنش زیاد..دیگه هیچی نگرفتم دیگه..ولی امید وارم که یه چیز قشنگتری پیدا کنم که از این که اونجا نگرفتم زیاد ناراحت نشم..

و بهم حسابی خوش گذشت...

اون سه چهار روزی که نت نبود و بنده حسابی حوصلم سر میرفت یه بسته فعال کردم...

اهان روز سوم چهارم مرداد بود که دختر دایی محدثه که توی اینتاگرام قبلا با هم دوست شده بودیم و عید هم دیده بودمش..از تهران اومده بود و محدثه زنگ زد گفت تو بیا خونمون و منم با لپ تاپم رفتم خونشون.خندونکو با هارد 500 گیگابایتی فاطمه که توش پر فیلم بود ..نشستیم فیلم دیدیم...فیلمش واقعا قشنگ بود و پیامش این بود که در هر زمان میشه شاد بود چون زندگی زیباست..

.و طبق معمول بحث نیمار و مولر هم حسابی به پا بودو و منو فاطه المانی بودیم و فقط محدث برزیلی بود..

توی گوشی فاطمه پر بود از کلیپ نیمار و مولر و اون کلیپی که نیمار توش برزیلی گیتار میزد واقعا خنده دار بود...ههههه

اون روز هم خیلی بهم خوش گذشت..

این تصویری رو که میبینید متشکل از کلاه ..یه تیکه لب تاپ و فلشه...که نمیدونم چرا اینقدر از این شاهکار هنریم(هههه)خوشم اومده

دیگه همین بود...بای تا های

پسندها (5)

نظرات (9)

✓فاطمه جون✓
11 مرداد 93 11:23
سلام عزیرج وب قشنگی داری.به منم سربزن.نظرهم بذار سوگند جون که بدونم اومدی
مهسا خانوم
11 مرداد 93 15:04
سلام.عالی نوشتی.ابتکار هنریت هم زیبا بود.راستی دلگیری هست؟ نه بهم سری میزنی نه کامنت هامو تایید میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه بابا دلگیری چیه..میهن بلاگ خراب بود..منکه تو یه پست گفته بودم.
مریم
11 مرداد 93 19:00
سلام سپیده جون باید رویه استفاده از نت و عوض کنیم به به مسئولای فروشگاه دعواتون نکردن
سوگند ❤سپیده
پاسخ
بیشتر خندیدن تا دعوا کنن
مریم
11 مرداد 93 19:01
جام جهانی تموم شده شما هنوزم در تبش موندین
سوگند ❤سپیده
پاسخ
ای که چه قدر دلم براش تنگ شده...تنش م سال دوهزارو بیست هم تمومی نداره...فقط المان تا همیشه
مریم
11 مرداد 93 19:06
بوایستیم نیلوفر هم به زیپ میگه زیپت!هر کاری میکنیم ت آخر و فراموش نمی کنه... این هفته زنگ انشا شرکت می کنی؟
سوگند ❤سپیده
پاسخ
اگه وقت کنم صد در صد
مریم مامان آیدین
11 مرداد 93 20:54
سلام سپیده جون عیدت مبارک عزیزم.... . امیدوارم تعطیلات خوب و لذت بخشی داشته باشی این همون فیلمی نیست که توی جنگ اون پدر نمیخواد پسرش متوجه شرایط بشه و همه چیزو شبیه بازی جلوه میده؟؟؟ اگه همونه منم خیلی ازش لذت بردم
سوگند ❤سپیده
پاسخ
دقیقا همونه...واقعا قشنگ بود.
خاله صبا
14 مرداد 93 18:43
سلام عزیزم ! شاهکار هنریت که بسیار بسیار زیبا است !!! امیدوارم دیگه این تیر واست عالی باشه ! سر بزن ! خوشحال میشم
مریم
15 مرداد 93 15:44
خصوصی رو داشتی ؟
سوگند ❤سپیده
پاسخ
اره خفت میکنم مریم میکشمت..عنوان وبلاگ منو کپی میکنی تقلید کار..
مهسا خانوم
15 مرداد 93 17:00
اپم.زودی بیااااااااااااا دیگههههههههههههههههههههههههه خیلی مهمهههههههههههههههههههههههههههههههههه