وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

سلام به همه

سلامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینجااااااااااااااا دااااااااااااااااره برف میاد  هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا دیگه واسه کارنامم ناراحت نیستم. ممنون از نظرات دوستان خوبم از همه تون یه عالمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خیلی خوحشالم الان. هرچی بگم بازم کمه بزودی یه پست زیاد میزارم. هههههههه.راستی پست قبلیو ولش کنید مهم الانه که دیگه ناراحت نیستم قالب چطوره؟حالا تازه زمستون شده این روزا شدم شکیب .خداییش قشنگ بازی میکنم به خصوص سوسک توله رو! بای بای   
11 بهمن 1392

من ناراحت.تولدت مبارک

سلام دوستای خوب من . شرمنده که این هفته در گیر کارنامه ها بودیم شدم 19.93و خیلی ناراحتم نه چون 20 نشدم چون حقمو خوردم.مدیر جلوی ماماننم خیلی خوب حرف زد وقتی اونا رفتن جلوی دبیرستانی ها ضایم کرد. د تر از اون دختره ی بوق که فرق میکروفن و بلندگو رو نمیدونست(بخدا)حالا اینجا به اعتراضش گوش کردن و از نوزدهو شصت شد مثل من نوزدهو نودو سه چهارشنبه هم مثل این که دبیر ریاضی میخواد بهش بیست بده تا بشه بیست.نمیبخشمشون . خیلی ناراحتم. سادین زندگی نیما یوشیج که یک و نیم نمره بود رو خالی گذاشت و معدلش شد بیست در حالی که سوال یک و نیم نمره داشت. نمیبخشم. نمیبخشم. حتی به حرفام گوش نکردن اونا ولی به به کوثر گوش کردن راضی نیستم. اوای بیچاره رو...
6 بهمن 1392

امتحانات تموم ش یهووووووو

سلوم با حس تموم می امتحانات خو دیگه میشه گفت بد بخت شدیم رفت چون از این به بعد تا ساعت 2 مدرسه باشی..تازه اخر هفته کارنامه ها رو میدن منم  معدل یست یوخده!! تازه باید رویه طرح بافت کار کنم واسه دبیر هنر/بشینم قران و عربی و فارسی بخونم خالا امروز امتحان اجتماعی اخر اسونی یعنی خیلی اسون یه سوتی دادم در حد یورو فیفا دوازهده که ابرمون رفت خبر خوب فکر کنم چارلی زنده بمونه... امتحان قبلی از شهر (ا)که مدرسمون اونجاس اومدم شهر خودمون که (م) باشه..بعدش بجای اینکه برم خونه رفتم مدرسه شاهد پیش دختر داییم البته به مامانم گفته بودمااا نبودین کلی از هم کلاسی هامو دیدم غزاله ایلینو.. از اونجایی که میخواستن به فاطمشون ورقه امتحانیشونو بدن ...
28 دی 1392

فیلم

سلام اومدم با یه پست تقریبا کوتاه خبر بد اینکه نیم نمره فیزیک و شیمی و املا غلط دارم ولی اشکال نداره خدا رو چه دیدی شاید نمره بدن (اعتماد به سقف!!) امروز هم امتحان زبان داشتیم که فوت اب بود...حقیقتش یه کاری کردم به یه بنده خدا که خیلی سر یه سوالی گیر کرده بود دلم سوخت یه راهنمایش کردم.... ولی بد تر از اون اینکه ا ساعت و نیم منظر سرویس بودیم....یعنی دیگه داشتیم میمردیم سه بار که زنگ زدیم منی که همیشه ساعت9 خونه بودم ایندفه 10 و ربع اومدم دستامم خشکی زده در حد فیفا همچنین صورتم بخاطر همین با خودم مرطوب کننده اوردم و یکی از دوستام بهم یواشکی گفت که اینجا از سر حسودیم مرطوب کننده ی دستش افتاده تو حیاط بچه ها هم زودی بردن دادن به ناظم ناظمم ...
21 دی 1392

من و امتحانا.پول گمشده

سلامــــــــــــــــــ از نوع امتحانات به دوستان گل. فکر کنم معجزه ش و من یه وقت پیدا کردم خودمو خالی کنمــــ امتحانات هم خوب پیش میره واسه هر درس یه روز فورجه داشتیم. خبر خوب بعدی این که معدلم اول کلاس تو ماه اذر شدم حالا از اینا بگذریم .شنبه خیلی شاد و شنگول بوم حالمم عالیــــــــــ چون سرما خوردگیم داشت خوب میشد رفتم امتحان کتبی قران و خداییش یه سوال رو شانسی زدم و درست بود!!! دیگه خوشحال تر بودم و اومد خونه.تازگیا انیمیشن من شرور 2 و دانشگاه هیولا ها(کارخانه هیولا های 2)رو دیدم واقعا قشنگه حتما دانلود کنین. البته هتل ترانسیلویا ها هم خیلی قشنگه هیچی دیگه نمیدونم چرا هر سال دیماه انیمیشن دیدنام گل میکنه. ...
9 دی 1392

این روزای من

سلام به دوستای گل گلاب .شرمنده که وقت نمیشه و ازتون یه عالمه معذرت میخوام.خلاصه مینویسمو بای بای سه چهار روزی مریم خونمون بود هی بدک نبود فقط خیلی موقع درس خوندم حرف میزد.   شب یلدا اول  خونه خونواده بابام حقیقتا جالب نبود .نمیدونم چرا تو دلشون شادی نیست....... ولیــــــــــــــــــــــــــــ!!!!! بعدش رفتم سمت خونواه مامانم و خیلی حال داد. طبق هر سال که یه بازی خونواده گی میکردیم. گل یا پوچ بازی کردیم.من و فاطمه هم با هم بودیم .میر گروهومون دایی محمودم و میر اون گروه دایی رضام بود.(میر یعنی سرگروه) یه بار که دست من بود امتیاز گرفتم با کلی استرس.یه بار هم پسر داییم دستشو باز کرد گذاشت روی پاش گفتن جفت دستاتو پوچ کن ...
7 دی 1392

من و من...دوست من

سلام دوستان خلاصه میگم و میرم. کارنامه عالی شدم 19.71 زیست نوزده گرفتم و یه کار خیلی بدی کردم. امروز دبیر زیستمون درس نداد حرف زد.....درس داد درس زندگی رو داد. امروز من یه جور دیگه به این دنیا نگاه میکنم.. امروز ..من عوض شدم میخونم که بفهمم میخونم که با لندن و امریکا برسم میخونم که پرفسور میکرو بیولوژی بشم. من .....تلاش میکنم و بهش میرسم. با کمک خدا هم بهش میرسم. نوزدهی رو که از زیست گرفتم تو وجودم حک میکنم. این نوزده امروز 23 اذر از هزاران بیست ارزشمند بود. دوست من همیشه تلاش کن و هدف داشته باش،ایمان داشته باش به انجا خواهی رسید،به فکر خواسته های ظاهری نباش...جوری فکر کن،جوری زندگی کن که بودنت الگو باشد.. یادت نرود ...
23 آذر 1392