در استانه بهار
سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از یه غیبت نسبتا طولانی...دوباره اومدم
بدمینتون که سه روز درهفته بود و زبانم بخاطر اینکه قبل ماه رمضون تموم شه سه روز تو هفته شد و من غیر جمعه دیگه کلا در کلاسم.
افتتاحیه جام جهانی هم شروع شد و بازی ایران -نیجریه با کمال تاسف افتضاح بود ایران اگه پاسکاری میکرد باید 7-1 برده بودیم.منو داداشم هم سر این بازی کلی خودمون رو رنگی کردیم.
اسپانیا رو که نفهمیدم چطوری یه دفعه سوراخ شد
یه سازمان خارجی اومده بود از 32 تیم جام جهانی ویدئو های کوتاهی ساخته بود و برای ایران فوق العاده بود.
و من فهمیدم سارا شاهی..بازیگر سریال کم و بیش قانونی ایرانیه که اصلا فکرشم نمیکردم.تازه ندیده فتحلی شاه قاجاره!!!
از اینا بگذریم توی این چند روز اخیر تور red تیلور که به اسیا اومده بود با اهنگ all to wellتموم شد.البوم فوق العاده ای بود و من با تک تک اهنگاش خاطره داشتم.we are never getting back togetherمخصوص من و محدثه بود.22 از عمق وجود خوشحالم میکرد و کلا 16 تا اهنگ این البوم عالی بودن.
والیبال که با دومین پیروزیش خیلی خوشحال بودم تو بازی اخر ست اخر کلا تو حیاط بودم...از استرس که اخرم باخت
6 روز پیش مامانم حالت تهوع گرفت و شبش هم بابام کلا حالش بد بود..پس فرداش همین اتفاق سر سینا هم اومد و شنبه هم سر من..که برای ممن از همه شدید تر بود و سرم خوردم و تا اخر شب حالم بد بود..
دیروز صبح رفتیم کارنامه بگیریم...معدل نوبت دومم 20 شد و معدل کل هم شد:19.98 یعنی فقط دو صدم
خانوم کهساری گفت همین دینیش باعث شده 20 نشه منم گفتم درواقع باید بگیم بد تئسی کرده اون گفت نه دبیر های ما خیلی خوبن.منم گفتم خوبن ولی منتهی دبیر دینی ایندفعه خوب تئسی نکرده که یکی از مادرا اومدن و این بحث تموم شد.
موقع برگشتن یادم اومد ماکتم رو نبردم به معاون مون گفتم ببرمش؟ گفت نمیدونم از مدیر بپرس..
رفتم گفتم خانوم کهساری ماکتمو ببرم گفت اره بعد گفت که از مدرست راضی هستی؟از عمد گفتم:مممم خوبه اره!
اونم گفت:سال بعد تو این مدرسه خانوم تر میشی!! تا خواستم بگم من همین الانم خانومم یکی از مادرا اومد وگرنه حالشو میگرفتم
بعد با خالم و شیوا و داداشم و مامانم رفتیم خرید ..
امروز هم زن عموم که از همه بهش تو خانواده پدری صمیمی ترم و خیلی باحاله و کلا دوستش میدارم(مامان اسی)اومد خونمون و گفت که بعله !!!یه نی نی به همراه خودش داره که خیلیـــــــــــــــــ خوشحال شدم...
چند روز پیشم نوه خاله بزرگم به دنیا اومد و یه نی نی کوچولوی دیگه به ما اضافه شد..
امروز تولد محمد طاها داداش مریمه و شب خونشون دعوتیم..
خوب این بود اتفاق های افتاده برای من در واپسین روز های بهار..
پ.ن:پست :مروری بر اولین سال راهنماییم که تو ورد نوشته بودمش حذف شد و حسابی حالمو گرفت..دارم دوباره مینویسمش
پ.ن1:واسه ی یه روز شدم یه ابجی خوب و با داداشم کلی بازی کردم...کار این روزای منو سینا شده گذاشتن ظرف گیلاس ها جلومون و بخور بخور تا وقتی که گیلاسا تموم شه..تعارفم که اصلا تو وجودمون نیست!!
جمله نوشت:شکوه دنیا همچون دایره ای بر روی اب است..که هر زمان بر پهنای خود می افزاید..و در منتهای بزرگی ..هیچ میشود!ویلیام شکسپیر
خنده نوشت:از کسانی که فیل های کامپیوتر شون رو با اسمrfkdnfسیو میکنن.توقع اتاق مرتب نداشته باشید