وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

بدون عنوان خاصی

سلام دوسه تا خبر خوب و دو سه تا خبر بد داشتم که توی متن هست اول رفتیم مدرسه تیزهوشان یه فرم گرفتیم و نمیدونم مانتو نباید کوتاه باشه و خودتون تنگش کنید هزینش 40 هزار تومن میشد.بعدش رفتیم پاساژتا محدثه لباس ژیمناستیک بخره که خرید ولی من کفش بدمینتون خوب پیدا نکردم و برگشیم دیروز تولد طاها جونی بود منم حوصلم سر رفت و دوباره پای نت بودم بعدش با یلدا هماهنگ کردیم امشب بریم خونشون شام  دیگه بالاخره همین اتفاق افتاد قبل از اینکه بریم رفتیم خرید من یه شلوار خریدم دم پا گشاد53 هزار تومن و داداشمم یه کفش تابستونه خرید 31 هزار تومن بعدش رفتیم مامانم کلید اداره رو گرفت رفتیم اداره ی بابام(نزدیکه)رفتیم پشت اینترنت و این جور چیزا یلدات...
29 خرداد 1392

بدون عنوان خاصی

سلام دوسه تا خبر خوب و دو سه تا خبر بد داشتم که توی متن هست اول رفتیم مدرسه تیزهوشان یه فرم گرفتیم و نمیدونم مانتو نباید کوتاه باشه و خودتون تنگش کنید هزینش 40 هزار تومن میشد.بعدش رفتیم پاساژتا محدثه لباس ژیمناستیک بخره که خرید ولی من کفش بدمینتون خوب پیدا نکردم و برگشیم دیروز تولد طاها جونی بود منم حوصلم سر رفت و دوباره پای نت بودم بعدش با یلدا هماهنگ کردیم امشب بریم خونشون شام  دیگه بالاخره همین اتفاق افتاد قبل از اینکه بریم رفتیم خرید من یه شلوار خریدم دم پا گشاد53 هزار تومن و داداشمم یه کفش تابستونه خرید 31 هزار تومن بعدش رفتیم مامانم کلید اداره رو گرفت رفتیم اداره ی بابام(نزدیکه)رفتیم پشت اینترنت و این جور چیزا یلدات...
29 خرداد 1392

در اخر خرداد

سلام به همه امروز همچنان هوا گرم و اتشین است صدا مرا از لابه لای نوشته ها میشنوید ههههههههه خوب بگم از نزدیک به تابستون باید بگم 16 روز دیگه تولدمه بنده متولد 8 تیر 80 ام صبح طبق معمول ساعت 9 یا 9:30 پاشدم یه خواب بد دیدم  راجب داداشی دیروز صب ح رفتم باشگاه این دفعه 13 دور دویدیم و هیچ گیمی هم ندادیم  این جوری شد که اعضای هر تیم نونهالان و نوجوانان و بزرگ سالان از تمرین های سخت داشته باشن به زمین ما که رسید 3 نفر طناب میزدن یکی توی زمین بود یکی توپ جمع میکرد خلاصه هلاک برگشتم خونه  غروب هم باید میرفتیم جلسه  شورای شهردوست بابام سینا هی میرفت بیرون من بیچاره هم نشسته بودم نوبت به سخن رانی...
25 خرداد 1392

من و خوابام 2

سلام ببخشید امروز اینقد مطلب میزارم اینم یکی از خواب های مسخره دومیم اول خونه ی عمم بودم ناهار خوردم رفتم امریکا پرده برادی گوشی سامسونگ گلکسی ای 4 خواب میدیم ناتان اسکایل و تایلور سویفت دارن از سامسونگ گلکسی اس 4 رو نمایی میکنن بدشم یکی به هدیه میدن!   هههههههههههههه ...
21 خرداد 1392

وقتی داداش دشمن میشه :(

سلام چشمتون روز بد نبینه دیشب رو به مرگ بودم از دست این داداشم بابام که رفت بالا هوا خوب بود دوباره همون جا واسه پایان نامش (سینا نمیزاره)و همون جا هم بخوابه مامانم هم داشت ضرفای شامو میشست طرفای ساعت 10:30بود پسرک رفت مگس کش رو گرفت افتاد به جون من بد بخت میومد منو میزد   دیگه منم توی حال فرار میکردم بعد من رفتم یه مگس کش اوردم (جنگ با شمشیر   با یه 2 ساله!) اون میزد من  میزدم دیگه من ترسیدم بزنم یهو بخوره توی چشمش رفتم بالشت اوردم به عنوان سپر!اون میزد و من بالشت میگرفتم دیگه یهو تو سکو یه میخ از ناکجا اباد رفت زیر پام  منو میگی همون جا نشستم داد زدم  بعدش دوباره که اومدم اهنگ بز...
18 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام سلام اگه بخوام از این روزا بگم نصفش بیکاری و هوا گرم اونم خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی پریشب  بابام رفت اتاق بالا تا روی تراس درس بخونه اخه از هوای خوب لذت میبره منو مامانمو و سینا هم تو اتاق خوابیدیم اقا پسر پر رو تا 12:30داشت ناقلا نگه میکرد مامانم هم فکر کنم کتاب میخوند بعدش من سینا گرفتم گفتم بسه دیگه چه قد ناقلا ؟ عصبانی شدم و از کوره در رفتم بازم گریه کردو گفت ناقلا گفتم بیا واست گوگوجی بزارم(همون گگنام استایل صوتی)بالاخره قبول کرد منم رفتم کل اهنگ خارجی و ایرانی هایی که از بهمن پارسال دانلود کرده بودم نگاه کردم و یادی از خاطراتم زنده شد بنده دوباره از گروهوانتد( wan...
16 خرداد 1392

من و این روزا

  سلام امروز اولین روز تعطیلیمه صبح ساعت 10 پاشدم مامانم میخواست بره خونه مامان بزرگم منم رفتم خونه داییم نمیدونین بهاره چه با نمک حرف میزنه بعد از اینکه تلوزیون نگاه کردیم گفتیم بیا نفری یه سالاد درس کنیم حال میده اون درست کرد بدک نبود البته من اینو از شوخی میگم در ضمن ماله اون یه دسر داشت ابمیوه ی پرتقال بود با ماده ی داخل یه خیاری هم بود ولی باید سرد میشد من فقط یکم نعناع خوردمو پودر پرتقال بخاطر مین گفتم بدک نبود وقتی که من درست کردم اصلا سالاده باهات حرف میزد میگفت منو بخور (اعتماد به نفسو دارین منی که درس کردن یه نیمرو هم بلد نیستم) البته اسمش سالاد نیست و از میوس حالا بزارین یه خوشکلشو که درست...
15 خرداد 1392