در اخر خرداد
سلام به همه
امروز همچنان هوا گرم و اتشین است صدا مرا از لابه لای نوشته ها میشنوید
ههههههههه
خوب بگم از نزدیک به تابستون باید بگم 16 روز دیگه تولدمه بنده متولد 8 تیر 80 ام
صبح طبق معمول ساعت 9 یا 9:30 پاشدم یه خواب بد دیدم راجب داداشی دیروز صبح رفتم باشگاه این دفعه 13 دور دویدیم و هیچ گیمی هم ندادیم این جوری شد که اعضای هر تیم نونهالان و نوجوانان و بزرگ سالان از تمرین های سخت داشته باشن
به زمین ما که رسید 3 نفر طناب میزدن یکی توی زمین بود یکی توپ جمع میکرد خلاصه هلاک برگشتم خونه غروب هم باید میرفتیم جلسه شورای شهردوست بابام سینا هی میرفت بیرون من بیچاره هم نشسته بودم نوبت به سخن رانی که رسید گفتن تو بیا فیلم بگیر خلاصه رفتم فیلم گرفتم ولی داشتم از خجالت میمردم
البته در این جریانات مدیر قبلیمون به قدری باهام بد حرف زد که واقعا غیر قابل تحمل بود مگه من چیکار کردم تو روی مامانم داره ازم بد میگه اصلا با منو اوا و مریم از همون اول مشکل داشت خیلی بهم توهین کرد(فحش نداد ها ولی حراش برام از صد تا فحش بدتر بود)
شب خانوم دوست بابام شله زرد داشت که منو مامانم نرفتیم
امروز هم زن عموم و اسی اومدن خونمون ساعت 9 برگشتیم خیلی خوب بود منو مریمو فاطمه بودیم کاشکی اوا هم بود
فقط یعنی طوری کمرم خورد به اون تیکه سرسره که به معنای واقعی خورد شدن خورد شد(مبالغه)ولی جدا یه دایره به شعاع 4 سانت روی بدن به رنگ سرخ درس شده و خیلی درد میکنه
روز خوبی بود ولی من توی کفشام جوراب نپوشیدم و یکمی اذیتم کرد
البته در جریان دیروز باید بگم سینا با پیچ کشتی زد تو دماغ خوشکلم پیشونیم یه کوچولو کبود شد و دماغم باد کرده بود اول فکر کردیم شکسته ولی ضرب دیده بود
بای بای
باید بگم که سرعت اینترنت در حد مرگ پایین در حد وحشتناک بخاطر همین اینارو هم به زور گذاشتم
جمله نوشته ها:ارزو های کوچک نکن زیرا برای این که تورا به موفقیت برسانند قدرت کافی ندارند