وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

بدون عنوان خاصی

1392/3/29 9:49
نویسنده : سوگند ❤سپیده
232 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوسه تا خبر خوب و دو سه تا خبر بد داشتم که توی متن هست

اول رفتیم مدرسه تیزهوشان یه فرم گرفتیم و نمیدونم مانتو نباید کوتاه باشه و خودتون تنگش کنید هزینش 40 هزار تومن میشد.بعدش رفتیم پاساژتا محدثه لباس ژیمناستیک بخره که خرید ولی من کفش بدمینتون خوب پیدا نکردم و برگشیم

niniweblog.com

دیروز تولد طاها جونی بود منم حوصلم سر رفت و دوباره پای نت بودم بعدش با یلدا هماهنگ کردیم امشب بریم خونشون شام  دیگه بالاخره همین اتفاق افتاد قبل از اینکه بریم رفتیم خرید من یه شلوار خریدم دم پا گشاد53 هزار تومن و داداشمم یه کفش تابستونه خرید 31 هزار تومن بعدش رفتیم مامانم کلید اداره رو گرفت رفتیم اداره ی بابام(نزدیکه)رفتیم پشت اینترنت و این جور چیزا یلدات هم یه پست تبریک تولد از اونجا گذاشت و ساعت 9:45 اومدیم شام بخوریم ساعت 11:15هم برگشتیم

niniweblog.com

امروز صبح که رفتم بدمینتون گفت 30 دور باید بدوین  دیگه پاهامون شکست تازه مسابقه با اون تیمی افتاد واسه یکشنبه و خبر بد دوم هم اینکه احتمال رفتن هممون به کشووری 50/50 شد باید باز یه جایی یه اردو بزارن مسابقه بدیم ببینن بازی کی بهتره و این جور چیزا مثل مسابقه ها دیگه فرضا یه بلیت میدن باز اونجا هی کم میکنن زیاد گیم دادیم خوب بود نمیدونم چرا این رییس تربیت بدنیمون خصیصه نمیذاشت توی رختن اسپیلیت روشن کنیم یاسمین واسه من قلاب گرفت دستم رسید اسپیلت رو دادم بالا دکمه شو دیدم و هممون دیگه خنک میشدیم توباشگاه نمیشه کولر بزنیم اخه توپ ها حرکت مینکنن

niniweblog.com

دیگه برگشتمو رفتم برم حمام دیدم وواااااااااااااااااااااااااااااااای اب ها قطعه زنگ زدم اداره اب کلی دادو بیدا کردم(نه اونجوری)برگشت بهم گفت تا ساعت 2 میاد ساعت 2 شد نیومد منم رفتم تک تک شیر ابارو بزا کردم فقط یه شلنگ حیاتمون اونم واسه یه  دقیقه اب به اندازه نخ میداد!دیکه اومدم و خوابیدم و پاشدم دیدم بابام داره از خوشحالی می پره ایران رفت جام حهانی هوووووووووووررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااا

niniweblog.com

بعدش رفت گوجه و میوه و این جور چیزا بخره و منم رفتم حمام که خنک شدم وچون خوابیده بودم تا ساعت 2 خوابم نبرد!

الانم در خدمت شمام

بای بای  به قول دوست بای تا های

جمله نوشته ها:نگران فردایت نباش //خدای دیروز وامروزت فردا هم هست     

پ.ن :از اول تابستون خنده نوشته ها هم داریم

 

پ.ن 10:2روز دیگه تولدمه

وباید بگم هیچ شکلکی بالا نمیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آناهیتا
30 خرداد 92 9:29
سوگند تورو خدا به این نظر جواب بده 13 تیر که میرین تبریز مسابقه چی دارین؟ و البته ساعت چنده ؟ تو رو خدا بگو کار واجب دارم
آناهیتا
30 خرداد 92 11:15
سوگند تورو خدا زود جواب بده مسابقه تون کجاست؟