وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

امتحان!!!!!!!!!!!!!

سلام به همگی برای غیبتم شرمنده اینم از این امروزا هوای خیلی گرم جمعه یلداشون اومدن خونمون خوب بود و کمی هم بد  غروبش رفتیم پارک کلی عکس گرفتیم بعدشم اونا رفتن بردددددددددددددددددددددددن والیبال به همه مبارک شنبه گفتم باباییی منو ساعت 5 بیدار کن میرم بالا پشت بام ورزش میکنم ! بابام گفت کی نه تو؟باشه ولی عمرا پاشی ساعت 12 بالاخره تونستم با گوشی مامانم به اینترنت وصل شم تا ساعت 1 سرگرم بودم و یک خوابیدم ولی نیم ساعت نگذشته بود که سینا بی دلیل جیغ میزد و هیچی نمیگفت دیگه بابام برده بالا پشت بوم و گفتی بیا ریموت درو بزن تا بالا بره و بردش توی کوچه تا ساکت شد 2 و نیم خوابیدیم مامانم هم گفت 15 بار صدات کرد...
16 تير 1392

یه شب عالی

  سلام سلام دیشب گفتیم خونوادگی باشه بابام قرار بود که واسم دوربین بگیره دیگه اومد گفت نگرفتم و اینجور چیزا میخوام واست از این دوربین چینی ها بگیرم منم ناراحت شدم  ولی فکر کردم شاید دروغ میگه رفتم یواشکی سوییچ زاپاس بدون اینکه هیچ بفهمه برم و نگاه کنم منو مامانم با هم رسیدیم؟؟؟!!!! مامانم هم داشتشه همین کارو میکرده که دیگه بیخیال شدیم غروب بابام یهو دوربین رو دراورد همونی که میخواستمdv300fاون مدل ای که صفحش میچرخید اصل نبوده و فروشنده گفته اینو بگیر خلاصه منم باهاش کلی ور رفتم و زدمش به شارژ بعد رفتیم بیرون سام بخوریم رفتیم تو یکی از بهترین رستوران های گنبد مثل رستوران مهتاب بود پیش غذا سالاد ماکارونی خوردیم غذای اصلی مرغ بر...
9 تير 1392

اخرین روز که من توی فکر کنم 11 سالم

سلام امروز اخرین روز مونده به تولدمه و این یعنی من تا الان تقریبا4380روز زندگی کردم اینها دل نوشته هایی که برای خودمه ارزو میکنم که خانوادم همیشه شاد و سلامت باشن و اینده ی موفقی داشته باشم و هممون به ارزو هامون برسیم .امام زمان ظهور کنه و من بتونم برم انگلستان و یا امریکا اخه خیلی این دوتارو دوست دارم در حال حاضر من 11 سال و 11 ماه و 30 روز 23 ساعت سن دارم بای بای جمله نوشته ها :زیبا ترین سلام دنیا طلوع خورشید است انرا بدون غروبش تقدیم تو میکنم(اینو یکی از دوست های بوشهریمون برای مامانم فرستاده بود و من خیلی خوشم اومد)   خنده نوشته ها : دقت کردین تو این فیلما طرف خیلی شیک و مجلسی خواب میبینه و همه چی واضح و ق...
7 تير 1392

5 تیر عجب روز خوبییییییییییییییییییییییی

5 تیر روز خیلی خوب و کمکی هم بدی بود اووووووووووول:تولد یکی از بهترین وستام فائزه جون که بوشهر زندگی میکنه ایشالله 120 ساله شی فائزه جونم 15 ساله شد دوم:تاریخ خردین دوچرخم 2 ساله شد 4:دقیقا همین موقع من رفتن به بدمینتون رو پارسال شروع کردم1 ساله شد سوم و بد این موضوع :مرگ مادر معصومه جون نامزد پسر داییم خدا بهشون صبر بده فقط اینم بگم دیشب شبکه اموزش عمو پورنگ رو اورد (من چه خاطره هارو وقتی که بچه بودم که با عمو پورنگ نداشتم )و بنا به حرف های خودش به علت اینکه از خانوادش دور بوده ول کرده که من اینو قبول ندارم!     خنده نوشته و جمله نوشته هم نداریم ...
6 تير 1392

تابستون

سلام ببخشید چند روز نبودم اول تیر هوا خنک بود و همه چی هم خوب بود و ما یکم رفتیم گردش کردیم و بعدشم رفتیم مانتوی مدرسم رو ببینیم  اوا شون هم دقیقا با مارسیدن  بعد مو دیدیم و سفارش دادیم ش رفتیم پاساژ سلطانی مامانم میخواست شلوار بگیره ولی اونجوری که اون میخواست پیدا نکرد بعدشم اومدیم بدک نبود فقط کمرم زنداییم بد جوری گرفته بود و من بعد از ظهر نشستم MMV I نگاه کردم(یه برنامه جشنواره موسقی خارجی) یکشنبه هم من رفتم بدمینتون باید 45 دور میدویدیم و کلی گیم دوبل دادیم دوشنبه هم که میلاد بودو مارفتیم توی شهر خیلی حال داد بعدشم رفتیم هایپر هاوش خیلی قشنگبود مثلا یه جا داشت واسه بازی بچه ها و انواع معجون و خلاص...
5 تير 1392