چه روز خوبی بود امروز...
سلام سلام سلام امروز خیلی خوشحالم اگه نمیدونید میگم من تیزهوشــــــــــــــــــــــــــان قبول شدم هـــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااااااااااااا
امروز خیلی خوب بودماجرا این جوری بود که:
منو محدثه(اوا)و مریم و مهدیس داشتیم یه دوره میکردیم که یهو شکیبا از در مدرسه اومد تو و گفت سپیده محدثه تیزهوشان قبول شدین!
ما پاهاشمون شل شده بود نمیدونستیم چیکار کنیم بعد گفت خوشدو مهدیس نمونه قبول شدن و راجب مریم هیچ نمیدونه ماتند تند دویدیم سمت دفتر میخواستیم بریم قلم چی که ببینیم که معلممون گفت بعد امتحان اجتماعی برین
امتحان اجتماعی خوب بود ولی یه کوچولو سخت من 4 تموم کردم ولی بد نبود یه سوال رو یعنی سوال 22 رو شک دارم غزاله اصلا دل تو دلش نبود چون شکیبا گفته بود بچه ها استرس داشتند و معلمم گفت هنوز هیچی معلوم نیست باید ناظممون میرفت اداره تا همه چی معلوم شه
امید وارم 20 بشم
بعد اون..
ادامه مطلب برین اینجاشه که جالب میشه و پر صحنه های دراماتیکه!
بعد اون ما 5 نفری رفتیم پیش مدیر قلم چی مون خانم سنگ سفیدی مریم شماره شناسنامشو حفظ بود خانوم سنگ سفیدی گفت منتظر یاسمین هم باشیم و محدثه رو فرستاد دنبالش بعد نتایج و دیدو مریم هم قبول شده بود خیلی خوشحال بودیمفقط امیدواریم که مهدیسو شکیبا ذخیره تیزهوشان بشن بالا خره اون همه استرس جواب داد خانوم بای (ناظممون)که از اداره اومد همه دل تو دلشون نبود ما هم هواسمون نبود بعدش یهو یاسمین و مبینا اومدن منو محدثه رو بغل کردن یاسمین هم قبول شده بود خیلی خوشحال بودیم خیلی مبینا هم همینطور که یکدفعه یاسمین از خوشحالی اینجوری شدالهی خیلی صحنه دراماتیک بود در حالی که ما چند نفر در این حالات سیر میکردیم اتفاقات دیگه هم افتاد
حالا درماتیک های بد میرسیدند کوثر نمونه قبول شد ولی نمیدونم چرا داشت گریه میکرد نمونه هم خوبه که..
غزاله و محدثه(یه محدثه دیگه)که قبول نشده بودند هم مثل ابر بهاری گریه میکردند
یه عده هم رفتند کد ملی شون رو از مدیرگرفتند تا برن ببینن
دختر معلم اون کلاسم قبول نشد و باکلی نفر دیگه ولی برای ما 6 نفر روز خوبی بود 3 نفرمون نمونه و 3 نفرمون تیزهوشان قبول شدم ولی نکته ی عجیب اینه که :من دیشب دقیقا خواب دیدم که از ما 6 نفر منو محدثه و مریم تیزهوشان و شکیبا و مهدیس و زهرا نمونه قبول شدندواسم در حد دنیا تعجب اور بود
البته پس فردا باید هممون سور قبیلیمونو بدیم /از ته قلبم دعا میکنم که اونا هم ذخیره ی تیزهوشان بشن
بعد اون مامان محدثه اومد مدرسه با چند نفر دیگه به لطف داداش مهربونم مامان من نتونست بیاد
حالا جالب اینه که وقتی خاله سکینم(مامان محدثه)فمیده زنگ زده بابای محدثه و بابای محدثه هم به بابای من گفته بعد اون عمم به مامانم زنگ زده و پشت خطیش بابام بوده و به مامانم گفته بعد اونم خاله سکینم به مامانم گفته بعدشم من زنگ زدم به عنوان 10 نفر!
اینم از مدرسه امروز
بعد اون من دوباره به بابام گفتم مامانم واسم اب طالبی اورد که خیلی دوس دارم قراره بزودی دوربینمم بخرم البته یا دوربین یا تلسکوپ
باز دوباره من گیر کردم بین 3 چیز
ناسا/مهندسی بیولوژیک/فیزیک که از اونجایی که هر رشته ای رو واسه ناسا میگیرن میخوام مهندسی بیولوژیک ناسا و فیزیکدان فضایی شم
مامانم میگه اول به دبیرستان برس بعدا انتخاب رشته کن ولی خیلی خوبه که اینده نگری
غروب هم رفتیم خرید(کار مورد علاقم که خیلی هم دوسش دارم
به لباس خیلی خوشکل خریدم یکم گشتیمو بعدشم اومدیم خونه الانم بابام جلسه رفته !
از اونجایی که خیلی خوشحالم 2 یا 3 تا جمله نوشته داریم
این گل خوشکل تقدیم به شما
جمله نوشته ها:خواستن تواانستن است/نابرده رنج گنج میسر نمیشود/ز کوشش به هر چیزی خواهی رسید
پ.ن:متاسفانه دختر عمم یلدا جون و دختر داییم فاطمه جون قبول نشدن امید وارم که واسه ذخیره بیوفتن چون نتایج ذخیره ها 10 خرداد میاد
پ.ن2:نظر یادتون نره
بای