وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

ثبت نام کردیم. حتما ادامه رو بخونین

1392/3/9 10:59
نویسنده : سوگند ❤سپیده
169 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.بالاخره عزممو جزم کردم و شروع کردم به نوشتن .3 بار دارم متن به این درازی رو مینویسم و هنوزم پاک میشه اگه این دفعه پاک شه با وبلاگم قهر میکنم!蜜蜂0018

اون رفتیم ثبت نام خیلی خوب بود مدیر امسالمون یعنی اول راهنمایی با مدیر امسالمون 2 یعنی همون شیشم دوتاشون هم خیلی مهربونن蜜蜂0001

 فکر کنم دبیر مرد داریم!

البته فکرشو کنین برای ماها ترمی یعنی همون سالی 550 هزار تومن

برای فرهنگیها 150 هزار تومن

اخه 400هزار تومن تخفیف در این حد؟蜜蜂0017

ادامه ی مطلب

بعد اون رفتیم بریم دارو های پوست محدثه رو بگیریم و از اونجایی که منم جوش زدم منم رفتم دکتر و به منم دارو داد

یه کرم صد افتاب فرانسوی مخصوص کودکان   

یه صابون مخصوص نمیدونم چی چی           

یه دارو دست ساز مخصوص                                

بعدش خاله سکینه و مامانم گفتن بریم برای این دوتا کفش بگیریم میخواستیم مثل هم بگیریم ولی مدل اون سایز من تموم کرده بود蜜蜂0011 و من یه مدل دیگه گرفتم که اونم خوشگله ها

 

اگه بشه میخوام یدونه دیگه هم بگیریم ولی اون یکی مشکیه و  خیلی شیکه

 

بعدش رفتیم شلخته (یه لباس فروشی که لباس های خیلی نازی داره منو محدثه همه لباسامون رو از اونجا میگیرم)ما میخواستیم برای لباسامون که تازه گرفته بودیم شلوار بگیریم که اون مدلی خنک فقط ابی داشت که محدثه گرفت چون واسه اون میاد یه پیرهن دیدم خیلی ناز یعنی 2 تا میخوام واسه عروسی عموم دوتاشم بگیرم نمیدونین چه قد نازن蜜蜂0009

 

بعدشم برگشتیم کلا روز خوبی بود

 احساس میکنم دارم بزرگ میشم از لحاظ دنیای مدرسه پا به مقطع جدیدی میزارم

برای همتون ارزوی موفقیت دارم 

 

برای همتون ارزوی موفقیت دارم 

بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الوا
12 خرداد 92 14:47
تو که داری دو دستی میزنی تو سرت مگه خود ازاری داری ها؟