وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

اخر اخر اخر خرداد و یه عروسی

1392/3/31 14:32
نویسنده : سوگند ❤سپیده
182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه 30 حنابندون پسر عومی بابام بود شبش که رفتیم خوب بود و هوا هم گرم 

8روز دیگه هم که تا تولدم مونده خیلی خوشحالمniniweblog.com

هیچی دیگه منم خوبه کفش پاشنه بلندامو نپوشیدم رفتیم تا ساعت 3 حنابندون بودیم بعدشم رسمه که یه سحری هم به مهمونا بدن ما گرفتیمو رفتیم خونه تا زیر کولر بخوریم من ساعت 3 رفتم حمام!دیگه ساعت 4 هم خوابیدیم (یلدا خونه ما خوابیده بود و طاها هم خونه ی مامان بزرگم بود)

niniweblog.comصبح هم ساعت 9 بیدار شدیم

یکم اینترنت رفتیم و تا اینترنت باشه همه چی خوبه بعدشم بیکاریو یه اتفاق تلخ برای خودم

رفتیم دنبال عروس از ارایشگاه و اتلیه اومدیم بعد رفتیم یکم بزن برقصو (البته من اصلا حال نداشتم)ولی عروس کشون خیلی حال داد کلی حال کردیم و منم توی اون کفش پاشنه بلندام مردم!

دیگه از عروسی هم ساعت 12 برگشتیم و من خسته و کوفته بودم و از اینجا میگم 

بهار جونی بای بای فصل خیلی خوبی بودی

بای بایniniweblog.com

 

 

 

جمله نوشته ها:گذشته را مانند خاکستری به دریا بریز و با موج ها رو به موفقیت حرکت کن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نيلوفر
6 تیر 92 14:19
سلام سلام اینو بخونید: البته من ننوشتما یکی برام فرستاده ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید. خوب وقتی دیدیش یادت نره به ما بگی موفق شدی منتظرما.........ا