وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

اکوری پکوری

1392/8/12 22:17
نویسنده : سوگند ❤سپیده
967 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به دوستای مهربونم.

کلا الان کمبود خواب دارم حالا شروع میکنیم.

 

چهار شنبه:خانم کریمیان یه کار فوق سخت دیگه داد و لجم بالا اورد از اینکه نقاشیم سادست و فلان عکسش بعدااا

بعدشم ریاضی و خانم جفایی که منو از دوستام جدا کرد.

حالا بریم روی عزیز خودم ورزش. مسی رفت مسابقات امادگی دفاعی خودمون موندیم یه فوتبال مشت بازی کردیم ولی:فاطمه ک گفت باید تو سایه باشم قبول کردیم حالا وسط بازی میگه دروازبانی حوصلمو سر میبره اومده وسط ای من لجم در میومد و داغ شده بوده ام.ولش..عصبانی

بعدشم شخصیت  مثلا شیرین کلاس فاطمه م که با شوخی هاش یه نمه بی مزه میزنه با هیکلش رفت روی شصت اوا و شصت اوا هم کبود شد.اخه تو باد با پا توپو بگیری نبا هیکل که!!!

و ما هم ذوق مرگ از این که فردا میخوایم بریم باشگاه تمرین...

هیچی غرروبش رفتیم عروسی و اینقدر حال داد که نگو..عروسم خودش ماشالله خوب میرقصید و اصلا نمیشست.بعد شام از تارلار رفتیم خونه ی داماد و اونجا جمع خودمونی تر بودو خیلی حال داد.سپیده(نوه دایی بزرگه مامانم)یه لباس ابی بلند با یقه بلند و ساق ابی و یه رژ تیره زده بود.خودمونیم.یکم شبیه خون اشاما شده بود .خانوم برادر شوهر عروسم.خیلی خوشگل بودند و خوبیش این بود که سینا حالمونو نگرفت چون خوابید و با بابام رفتن خونه..ماه ساعت 12 بود که با پسر دایی مامانم برگشتیم.

 

پنج شنبه:صبح پاشی و ببینی که یاسی زنگ زده و بگه باشگاه فرررررررررررت .دوباره اعصاب واسم نموند.

بشین و واسه اون قلم چی دیوونه در س بخون.و بعدشم پاور پوینت زبان.نگاه نکنید کمه کل روز مبا همینا گذشت!!گریه

 

 

جمعه:اون ازمون مسخره قلم چی رو دادم شکیبا خانوم میخواد غروب بیاد حالا واسه چی؟که سوالارو از یکی از بچه بگیره و خانوم صد بزنه...بازم میگم من از ته قلب واسه همه دوستام ارزوی خوشحالی دارم ولی چون بهم توهین کردو خودشو بالاتر از دیگران دونست بهم برخورد.

حالا کارهایی که باید انجام میدادم:خوندن امتحان دینی/پاور پوینت زبان/فلش کارت زبان/کشیدن جدول های جدول مندلیف که افتاد گردن مامان عزیزم./خوندن زیست/حل کردن تمرینهای ریاضی/حل کردن حرفه و نوشتن فعالیت های اجتماعی!!!

هیچی مثل جنازه افتادمو صبح رفتم مدرسه.

 

 

شنبه:رفتم مدرسه و 4 ساعت ریاضی داشتیم دیگه کاملا حالم گرفته بودو بعدشم دینی که امتحانش نسبتا راحت بود.زنگ تفریح که رفتم واسه خانوم سعیدی گچ بیارم دیدم داره میاد گفت چیزایی که ریختم از توفلشش پاک شده از اونجایی که یادم رفته بود فلشمو در بیار دوباره واسش ریختم  و لیپید ها رو درس داد.به همراه دو تا فعالیت سخت.1-تا اول بهمن وقت داره ساخت دست ساخته های زیست شناسی با خلاقیت فروان

2-ساخت فیلمی 15 دقیقه ای که خیلی جالب باشه و راجب زیست.تا اول اردیبهشت.!!!!!هی خدااااااا

 

 

یکشنبه:خوب امروزم رفتم مدرسه.. و به دلیل مبصر بودن که الهی زود تر تموم شه..بید  اسم بچه ها و باباهاشون رو مینوشتم.بعدشم جدول مندلیف رو بردیم دبیر شیمی بازم ایراد گرفت دلم میخواست بکشمش دیگه هر چی کار بود ریختم رو یاسمین .یعنی چی هیچ کار نکردده خانوم.پرروو

2 زنگ بعدم زبان که زنگ اول دبیر زبان توجه یهوییی به من کرد.شاید بگین این دختره یه نمه دیوونست ولی دوست دارم یه تعادل بین کل کلاس باشه نه فرضا یه روز ایکس یه رو زد .بعد زنگ بعد فاطمه ک (همون خیر سرش دروازه بان)گفت شما بین سپیده با بقیه فرق میزارین منم خونم جوش بود که من نه خود شیرینی کردم نه کاری و اون همه باهام لج بودو یه روز خوب شده و الو بل هیچی دیگه بعدش نگاهمم درست سرمون نکرد خوب نگا کنید وقتی منو اوا و فاطمه س ماه های میلادی رو حفظیم باید بگیم بلد نییستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زنگ اخرم که شیمی بود و منو یاسی کنار هم بودیم.یه چیزی حدود 32 تا خمیازه کشیدم که اینقدر درس به این شیرینی رو خسته کننده درس میده و مشکل این بود که من میخندیدم یاسمین میخندید و من خمیازه میکشیم اونم همینطور و بلعکس که مطمئنم شدم خنده و خمیازه مسری.

الان مباید برم شعرو حفظ کنم و قران تمرین کنم و عربی بخونم.بای بای .به خنده نوشته اعتقاد دارم شدید

 

پ.ن:به قول سید توی عصر یخی.به بجه ها میگه اکوری پکوری.داداش اکوری پکوری من هم که امروز از دماغم گلاب به روتون با اخلاقاش اورد

 

پ.ن:امروز کلی زنگ شیمی چسب رازی کف دستم ریختم کندم.یه حالی میده تا امتحان نکنین متوجه نمیشین.

 اینم خوشملای من.که خیلــــــــــــــــــــــــــی دوسشون دارم.

 http://vapresspass.com/wp-content/uploads/2013/07/despicable-me-2-poster-01.jpg

خنده نوشته :بد ترین و گند ترین چیز اون خنده مسخره ای که بعد از این که خوردی زمین میکنه از تو دلت رخت میشورن و تو  مجبوری واسه حفظ ابرو اینکار کنی.

 اینم تیاگو پسر اکوری پکوری مسی

اینم اکوری پکوری اتیش پاره خودم.

عکس هایی چشم نواز از طبیعت زیبا

جمله نوشته ها: ما زمان را تلف نمی كنیم، زمان است كه ما را تلف می كند.

افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ســــــ✘ــــاغر
14 آبان 92 21:34
ببین بعدامیام پست زیبات رو میخونم خواستماین سایت رو بهت معرفی کنم http://ghaleb.smu.ir فدای عزیزم شم بای
سوگند ❤سپیده
پاسخ
ممنونم عزیزم.
ســــــ✘ــــاغر
16 آبان 92 13:16
وایییییییییی تا اردیبهشت؟؟ عجب معلم خنگی سپیده جونی کاری به مردم نداشته باش معلم ها همینن ولی هرکاری کردن تو باهاشون لج نکن اخه میدونی اونا راحت میتونن توی هر درسی تورورد کنن و بندازنت...پس توباهاشون خوب شوو پیششونسر بلند باش گلم ممنون از راهنماییت