وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

من برگشتم.

1392/11/28 20:54
نویسنده : سوگند ❤سپیده
374 بازدید
اشتراک گذاری

سلام برگشتم با یه پست خوب شااااید خوبلبخند

خوب تازگی ها برف اومد  و من خیلی خوشحال شدم.ولی دو هفته هم که اینترنت نداشتم.
تا چند روز پیش هم هوا بهاری شد و بود و الان بارون میاد.

مدرسه هم هست.ایدا خیلی حرصم میده نیشخندسر ماکت زبان و فارسی و عربی خیلی گیر کردم.قلب

مدرسم با تیوپ و رنگ یک چیزایی درست کرده نگو !!!از هر چی وسایل دور ریختنی کلی چیز درست کردیم.

امتحان ریاضی دادم که از الان یه غلط خودمو میدونم.اقای حبیبی گفته چهار شنبه نفری یه بسته دستمال کاغذی بیارید دستمال مدرسه کرایه گریه های شما نمیشه!!!خیلی طولانی بود و من سر وقت کم اوردن بی دقتی کردم.

یه ازمون پیشرفت تحصیلی دارم که بایدد بشینم بخونم.چشمک

 مدرسمون به لب تاپ ها کم تر گیر میده اون روز نشستیم با بچه ها طنز کیش نگاه کردیم!!

مطمئنا همتون دیدین ولی اگه ندیدین حتما دانلود کنید که به معنای واقعی میپوکین از خنده!!خنده

دلم واسه سال های پیش تنگ شده که چه قدر میخندیدیم از دویدن تا جای نشستن  و هر کی اخری برسه خ ر ه تا رزو دوستی و اون روزی که خانومو خاندوزی نبود.از زنگ تفریح ها اکادمی گوگوش و هومن خلعتبری کردن مهدیس.قهقهه

ازمون های قلم چی هم میگذره!!!

جدیدا 21 یک تا موزیک ویدئو های البوم قبلی سلنا رو گرفتم و یادی از گذشته هام زنده میشه.کلا من با هر اهنگ یه خاطره دارم.

بچه ها هم چند وقته بهم میگن سوگنده احمدی...

چون نقش شکیب رو خیلی خوب بازی میکنم من و مهلا (دوستم که پشت سر میشینه)اون میشه باران و منم شکیب دیگه برو از زنگ ورزش اجرا میکنیم. تا الان واسه دبیر علوممون و دبیر زبانمون به زبان انگیلیسی اجرا کردیم.یه چیزی شده بیا و ببینفرشته

متاسفانه بهمون روز برف اجازه برف بازی ندادن!!ولی مگه بچه ها گوش میدن رفتن و اینقدر برف بازی کردن که نگو.......

************************************

امید زندگی اینقدر بد تموم شد که اعصابم خورد شد...

جدیدا هم فیلم قدیمی another cindrella storyرو دیدم و خیلی خوشم اومده..

یه دونه تونیک هم واسه عیدم گرفتم که خیلی دوسش دارم..

امروز یه ورقه دادن بدون اسم که نظر تون رو راجب پرسنل مدرسه بگین منم دبیر شیمی رو نوشتم درس دادنش خیلی بده و واقعا هم بد هست و مدیرمون هم کلی نصیحت کردم..

مسابقات وسط بازی و طناب کشی بود منو نبردن حقیقتا ناراحت شدم..

یعنی من از کده از محمدی و از مصطفی لو موتدم؟!؟!؟!؟

ولی در عوض روز خوبی  رو امروز با مریم و مهلا داشتم.

کسایی که درس ادم اهنی و شاپرک رو خوندن.داستانشو خوووووووودم شعر کردم ایشالله پست بعدی میزارم به نظر قشنگ شده!!

اینم یه پست بعد این همه مدت تا اونجایی که بتونم پست بعدی رو تصویری میزارم.نظراتون هم به زودی تایید میشه.ممون که به یادم بودین ایشاله سر فرصت به خونه های اینترنتی همتون سر میزنم.

بای بای 

 

جمله نوشته:باران باش و نپرس کاسه های خالی از ان کیست!!کوروش کبیر

خنده نوشته:به قول چراغ جادو دست زدم غول اومد گفت یه ارزوتو بارورده میکنم.گفتم یه خونه بزرگ واسم بساز گفت اخه  خنگه اگه من خودم خونه داشتم تو افتابه زندگی میکردم!!هیچی دیگه تا بحال تو عمرم اینجوری قانع نشده بودم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سحر ♥
28 بهمن 92 21:03
سلام سوگند جون پيش منم بيا راستي وبلاگت زيباست