وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

روز های اسفندی

1392/12/4 22:02
نویسنده : سوگند ❤سپیده
482 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

دارادادام بالاخره پست تصویریم رو براتون اماده کردم..از روز برفی تا کار های سینا و اعصاب خوردی هاش .عکسا ادامه ی مطلب

حالا امروز رو بگم...ما سر این ماکتت زبان با هم به تفاهم نمیرسیدیم...هی میوفتاد عقب اخه هر کی میگفت با یه چیز درست کنیم...بعد امروز بعد کلی زحمت اوردم بعد دبیر زبانمون با کمال پر پرویی گفت :این رو درست کردن واقعا که!!!منکه به این بیست نمیدم چون کارتون زیاد تلاش کرده به چشم نمیاد گروهتون باید دوتا ماکت درست کنه...عجب ادم بی چشم و رویه این....ناراحت

هیچی دیگه ما گردی های انگور رو درست کردیم بردیم دادیم خونه اواشون ..اوا هم مخیواد حروف انگیلیسی رو درست کنه..نگران

 

حالا اتفاقاتی که تازگیا رخ (هههه)داده رو بگم:

شنبه دبیر دینمون ورقه های امتحان 7سوالیمونو داد .دیدم خاک بر سرم نوزده گرفتماسترس که هر چی گشتم پیدا نکردم غلطم چیه بردم پیشش میگه به جای پاک نوشتی تمیز اینا با هم فرق دارن!!!داغ کردم در حد فیفا ولی هیچی نگفتم گفتم اجازه حرف شما قبول ولی سر یک کلمه که یک نمره نباید کم کنید که1!!میگه همینه که هستعصبانی

یه مشکل تازه پیدا کردم:وقتی که دیدم اینقدر الکی ازم نمره کم کرده خندم گرفت  رفتم سرجام و تقریبا از ته دل خندیدم ...خندهدر حالی که از درون داغون بودمگریه .خنده هامم شدن خنده های عصبی!!یعنی بد بختی کم بود اینم روش(خخخخخ)نیشخند

بچه ها میرن میگن چهار تا ماکت گفتین بسازیم(زبان,فارسی,عربی,زیست)بابا واسمون سخته درس بخونیم یا ماکت درست کنیم؟؟تو عید 15 روز وقت دارین وظیفتون هم هست(یعنی ما یه سال عید نباید خوش باشیم دیگه!!!)عصبانیشیطان

 

اینا به کنار ولی به خدا 4 ساعت وقت گذاشتم رو پاور پوینت زبان که ازم ایراد نگیره(دفعه قبلی راجب رنگها بود منم رنگ های رو از انیمیشن ها دراوردم  مثلا واسه صورتی عکس پلنگ صورتی گذاشتم تو روم برگشت گفت افتضاح بود)عصبانیعصبانی

تازه بعد اینکه نصف نوبت دوم گذشته و 130 صفحه رفتیم جلو دبیر حرفه یادش اومده باید یه دونه امتحان بگیره اونم از کل 130 صفحه!!قهر

تنها چیزی که از عصبانیتم تو مدرسه کم میکنه هوای خوبه..اصلا هوا بوی بهار میده...ادم حالش جا میاد....با یه دونه اینترنت و اهنگ ...

اخ جون عید دختر عموم میاد.....ولی بنده دعا میکنم بتونم سیزده بدر رو در کنار خانواده ی مامانم پیش دختر دایی عزیزم فاطمه باشم...چون یلدا(مریم)اصلا با زهرا نمیسازن(عین دوتا بچه)دوتاییشون هم بندرو واسطه میکنن....

یکیشون از اینترنت متنفره یکشیون دوست داره 25 ساعت از 24 ساعت روز تو اینترنت باشه ماهم که خط وسطیم

به ساز هر کدومم برقصیم اون یکی نارحت میشه!!

وقتاییم که به نفعشون باشه دست به یکی میکنن برعلیهم ....

تازه سیزده بدر ها دوست دارم ما دخترا جمع بشیم بازی کنیم(وسط بازی والیبال و....)ولی ماشالله دختر عموم هام یا با هم لجن یا حال و حوصله ندارن(ولی من خیلی دوسشون دارمااااا)ولی من و فاطمه خیلی کار ها میکنیم اونم بدون اینترنت از ساختن خونه با اجر تو جنگل تا والیبال و با مهسا وسط بازی شایدم بدمنیتون یا کش بازی .....

چه یاد کودکیهام افتادم ههههههههههه به اینا فکر میکنم ناراحتیهام میپره دود میشه میره هوا

هنوزم هیچی واسه عید نگرفتم....راستی پنج شنبه تولد داداشیمه!!ولی ما عقد پسر عمه مامانم و عروسی دختر دختر عمه بابام دعوتیم یعنی صبح عقد بعد از ظهر تولد و شبم عروسی!!

یادم میاد اولین سالی که عید ساکن گلستان بودم (کلاس اول)با فاطمه دوساعت اتاقمون رو تزئین کردیم...

یا چون همو خیلی دوست داشتیم وسایلمون رو جمع کردیم بریم تو چادر با هم زندگی کنیم هیچ دیگه سوگند باز جو عیدش بگیره.....

خوب دیگه برم من بای بای. 4 اسفند 92 ادامه یادتون نره

جمله نوشته:چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش‎های خود را به‎سادگی در برابر آنها فرومگذار.

 

خنده نوشته:یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که : تو اجازه بگیر برو بیرون منم 2دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو.....
من که حلالشون نمی کنم!!!!!

 

 

 

 

سینا گلی

 کار هنر

 

لب

 

ل

دستبندم که خیلی دوسش دارم

دستبندم

طاووس(ماکت زیستم)

ل

اون روز سینا از حموم دراومد و ما هم کردیمش اینجور که میبینید

لا

 

ات

 

ت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عشق یعنی
6 اسفند 92 9:36
سلام شوگند جون. دیگه داشتم کم کم از اومدنت نا امید می شدم. آخه من نمی دونم چرا همین که منم قاطی وبلاگی ها شدم شما ها همتون نا پدییییییییددددددددددددد شدین سایا که کلاااااااااا محووووو شده
باران
10 اسفند 92 21:21
سلام عزیزدلم...چطوره حالت؟؟؟؟ببخشید وایه تاخیر...وبم نرفتم...دوستت دالممممممممممم
یلدا (مریم )
18 اسفند 92 20:15
خیلی ممنون از بابت پیش داوریت عزیزم کی گفته منو زهرا باهم نمیسازیم البته ناراحت نشی گلم قصدی نداشتم اما میخوام امسال یکم از لجبازیامو کم کنم قربونت برم بای بای اوه راستی فیلمو گرفتم واست میارم ایشالله خانوم سعیدی پیشتون بمونه راستی چه خبر از ساغر
باران
5 فروردین 93 18:00
عزیزم چقدر هم دختر بودن بهش میاد.هههههههههههه
مریم طلایی❤
10 اردیبهشت 93 21:01
جمله نوشته خیلی قشنگه....
سوگند ❤سپیده
پاسخ
ممنون