وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

این چند روز به صورت خیلی مختصر

1393/4/25 19:38
نویسنده : سوگند ❤سپیده
302 بازدید
اشتراک گذاری

ماه رمضون که میشه شخص بنده تنبل تر از همیشه برای نوشتن میشم...

پس خیلی خلاصه مینویسم...

هوا وحشتناک گرمه خیلی زیاد...جدیدا نمیدونم چرا هی معدم درد میکنهغمگین

اون شبی که کل خونواده پدری رو دعوت کردیم تا غروبش خیلی خوب بودا..ولی شبش برای من جالب نبود چون یه تیغ خیلی گنده رفت تو پام و طبق معمول هر کسی با پارتینر خودش بود و منم و مریمم تنها!

چند روز بعد یکی از دوستای خانوادگیمون  رو دعوت کردیم که دوقلو بودن و با اینکه کلاس پنجمن به نظر هنوز از نظر عقلی رشد نکردن ..اون شب حوصلم سر میزفت گفتم بیاین بریم پشت کامپیوتر..همین شکلی تو درایوم بودم که یکی از عکسای تیلور رو زدم..حالا سوالاتی که یکی از اون دخترا از من میپرسید:سوال

چه قدر زشته...چرا موهاش طلاییه..چرا چشماش ابیه..الان تو برا چی عکسهای این دختررو داری..که چی بشه..این لباسش چه قدر بده..این لباسش خوشگله...اصلا تو برای چی این دختر رو دوست داری...چیکارست و...عصبانی

که دیگه به مرز دیوانگی رسیدم و کامپیوتر رو از جاش قطع کردم..

بعدشم تو حیاط بودیم و شب معمولی بود...پس فرداش محدثه و ساداتشون رو دعوت کردیم که باید بگم مثل پارسال خوش گذشت..بیشتر تو حیاط بودیم محدثه بعد کلاس زبان مستقیم اومد خونمون از ترس اینکه سادات دوباره بچه بازی در بیاره و مثل پارسال در اتاق و از دست بچه ها قفل کنه و یادش بره کلید و کجا گذاشته..در اتاقم رو قفل کردم و نرفتیم تو اتاقم...سادات هم شعبه بازی کرد که من طبق معمول داداشش رو خ..ر کردم و رمز شعبده بازیشو ازش گرفتم...خندونک

________________________________________________________________________________

همه اینا به کنار...قهرمانی المان هم به کنار..بعد بازی برزیل که گفته بودم هردوشونو دوست دارم..

شد بین ارژانتین و المان..

که خوب من المانی بودم و بابام و دختر عموم ارژانتینی...

و کل کل افتضاح اس ام اسی منو دختر عموم که از شروع بازی تا خود سحر ادامه داشت..

در بین بازی ها من از این اقای توماس مولر خیلی خوشم اومد..

10498406_10152488849863762_7481331471905977663_o

همین!

 

 

پسندها (3)

نظرات (12)

نیلوفر
25 تیر 93 19:46
فروش عروسک های دستبافت با قیمت مناسب به وبلاگم سر بزنید http://honarhayeme.blogfa.com/
SaYa
25 تیر 93 20:07
سلام خانم گل خوبی عزیزم؟ ممنونم از اینکه بهم سر میزنی گلم ایشالله پات زود خوب شه قربونت برم همرو مثل خودت بادرک بالا نبین...بعضیا زمان میبره تا بزرگ بشن
سوگند ❤سپیده
پاسخ
واااااااااااااااااااااااااای سایا..الان نمیدونم چیکار کنم..دلم برات شدید تنگ شده بود..کجایی دختر.؟؟؟ خیلی خوشحالم کردی که اومدی خیلی...... دوبراه خوش اومدی
مریم طلایی✿
25 تیر 93 21:36
چی کشیدی با این مهمونا
سوگند ❤سپیده
پاسخ
واعا..یعنی مردم به معنای واقعی کلمه
مریم طلایی✿
25 تیر 93 21:39
من هیچ وقت نمیتونم از یه بازی فوتبال لذت ببرم! قبلا که اصلا نمیدونستم چرا باید نگاه کرد...امسال که علاقه مند شدم فهمیدم که من نمیتونم فوتبال دوست باشم چون تو هر بازی طرفدار تیمی هستم که میدونم میبازه
سوگند ❤سپیده
پاسخ
منم از فوتبال متنفرم...ولی جام جهانی برام یه چیز دیگس..یعنی باید بگم فقط جام جهانی نگاه میکنم..استقلال پرسپولیسم که فقط جام جهانی
مامان ناهید
25 تیر 93 22:01
سلام سوگند جون به به روزه هم که میگیری بارک الله خوب بالاخره تیغ رو از پات دراوردی تیغِ چی بود؟ خدارا شکر که شب خوبی داشتی
مامان ناهید
25 تیر 93 22:01
چقدر خنده دار بود اون لحظه که دوقلوها مُختو برده بودن حالا چهره ت دیدنی بود خخخخخخخخ
سوگند ❤سپیده
پاسخ
واااااااااااااای اینقدر حرص خوردم.. تاره من در اتاقمو قفل کرده بودم..برگشت به مامانم گفت خاله..چرا دراتاقش قفله..مامانم هم الکی گفت که خیلی اتاقش شلختس نمیخواد بریچرا شلختس؟چه قدر شلختس..اشکال نداره که شلختس..من باید اتاقش برم..اخه کی وقتی مهمون داره اتاقشو شلخته میکنه..تو دختر خیلی نامرتبی هستی و ...کلا یه افتضاحی داشتیم با این..
مامان ناهید
25 تیر 93 22:05
سوگند من نمی تونم بفهمم چطور از قالبهای لی لی تم استفاده کنم یعنی دانلودش رو نمی تونم چطور انجام بدم بهم بگو لطفآ میشه برام دانلود کنی کدشو به من بدی همچنین پشت زمینه ش برام توضیح بده اگه نتونستم شما می تونید زحمتشو بکشید ؟؟؟؟؟البته رفتم دانلود کنم ولی نمی تونم بعد دانلود بازش کنم یا چطور استفاده ش کنم در ضمن بالابرتونو خودتون درست کردید بهم خبر می دی همین امشب ممنون خصوصی رو چک بکن
سوگند ❤سپیده
پاسخ
حتما عزیم.
مریم طلایی✿
26 تیر 93 13:15
فعلا نمیخوام انتقال بدم
مریم مامان آیدین
27 تیر 93 2:17
سلام سوگند عزیزم خوبی خانومی؟؟نماز و روزه هات هم قبول عزیزم بابا این پاتو که با این همه بلا زدی نابود کردی ایشالا مهمون داری تموم میشه و نوبت مهمون شدن لذت میبری
سوگند ❤سپیده
پاسخ
مرسی.. پام نابود بود نابود تر شد.. تو خانواده ی پدرمیم جز مامانم و عمم دیگه کسی کل خونواده رو دعوت نمیکنه.. در نتیجه در 30 روز 4 شب بیشتر مهمون نیستیم.
ساغـر
28 تیر 93 17:36
دقیـــــــــقا!توماســـــ مولـــر عالیـــــ بود کـاش منــم میـومدمـ خونـتون!وایــ سوگـند خوابـ دیـدم تـو پارک سینارو دیدم و بعدش گفتم کو سپیده؟یلدا اومد پیشم و گفت اونجاست.وای خیلی خواب باحالی بود خدایی.... توی شمال هم بودیم گلستان بودیم.شوما کجایید راستی؟یادم رفته
سوگند ❤سپیده
پاسخ
کاشکی یه روزی واقعی شه
asa
2 مرداد 93 18:27
کپک پات چی شدی تو پاتتتتتت اخ اخ اخ ایشالا زودتر خوبشی بخیه خورد؟؟؟؟؟؟؟؟
مریم طلایی✿
14 مرداد 93 12:43
درس های کلاس چهارم دبستان خیلی زیبا بودن عجبــــــــــــــــــــــــــــــا!!!! جدا؟؟؟؟ نمیدونستم شماره این ورزشکار 13 هست البته اینا صرفا فوتبالیست نبودن بیشتر بعد ورزشی رو در نظر گرفته بودم
سوگند ❤سپیده
پاسخ
خلاصه که برای خودت پیکاسویی هستی..