وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

من حوصلم سرررررررررررررر میره!

1392/2/27 11:19
نویسنده : سوگند ❤سپیده
234 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. همونطور که از عنوانش پیداست من رو به دیوانه شدنم.گریهبد جوری حوصلم سر میره .کلاس بد مینتونمم از 15 خرداد شروع میشه.باید تا سه شنبه هم مدرسه بریم.

از اونجایی که ما تقریبا یه ضد حال بد خوردیم(من و مریمو اوا)عصبانییم.بخاطر اینکه ماخودمونو کشتیم یه نمونه سوال با کامپیوتر طرح کردیم ماه مدیر تعجب کرد که کار ما بوده معلم گقت که نمیگیرم سوالاتونو کاریش میکنم.(خوب ما خودمونو کشتیم این حقمون نبود اخه چرااااا؟)و تازه شنبه هم امتحان اجتماعی داریم. یعنی اینقد که واسه تیزهوشان خوندمــــــــــــ دیگه از درس خوندم بدم میاد.

نمیدونید چه قد اینجا هوا گرمههههههههههههه.جالب اینکه صبح ساعت 5 داداشم منو بیدار کرده میگه ابجی؟-بله؟برو کنار  من جات بخوابمممممممم!!!!من بیچره هم زیر پا های اون خودمو جا کردم بعد نیم ساعت دیگه پاشده میگه ابجی؟-هااابیا کنار من بخواب .منم قبول  کردم ولی یکم قلقلکش دادم.بااااااااااااااای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)