من حوصلم سر میره !(قسمت2)
من خیلی خوشحال و خندون که قراره این حوصله سر رفتن تموم شه و برم پیش دایی مو کلی حال کنم
ولی بعد از اون ضدددددددددددددددددددد حال.داییم نبود
خوب گفتیم اشکال نداره میرم خونه فاطمه جون دختر دایی صمیمیم که همسن خودمه.اونم نبود .بابامم واسه کارش رفته بود یه جا و بجای ماشین اداره گرفت ماشینخودمونوبرد وگجرنه میرفتیم پارک.گفتیم پس بریم خونه خاله جون.رفتیم بالا خره اونا بودن.ولی چه جوری؟علیرضه یک زره هم با سینا بازی نمیکردو و هیچی بهش نمیداد.پسرخاله زد حالمم واسه کامپیوترش رمز گذاشته بود.هرچی زدم باز نشد
علیرضا نزدیک بود سینا رو پرت کنه..........
ماهم گفتیم بریم وقتی این دوتا اصلا باهم تا نمیکنن.
مامانم گفت برو اسکوترتو بیار تو کوچه با سینا بازی کن.منم حال نداشتمو عصبانی بودم گفتم نههههههههههه
حالا هم بنده بیکارمو تلوزیون هم هیجی نمیده فلش نازو خوشکلمم گم شده.خدایا چیکار کردم که تاوانش اینه؟
فردا هم مرسه میدونم چی میشه.(البته از تو خونه موندن خیلی بهتره)ما یکم حرف میزنیم. بعد هم موقعی که زنگ میخوره میگیم هرکی اخری برسه خرررررررررررررررره حالا بدو بدو
یکم حرف میزنیم .درس های تکراری ریاضی رو گوش میدیمو توی دفترمون بجای سوال.نقاشی های بیدهن میکشیم و اگه دلمون هم باشه مینویسیم.(البته فکر نکنید من بی انظباطم ها ولی چون زیاد درس خوندم از درس خوندن بدم اومده)بعدشم مطمئنن یه ابمیوه میخورم.با اصرار از معلم یه زنگ ازاد میگرم و توی اون هوای گرم حرف میزنیم.بازم خوبه بهتره من باشم.
به قول دوستم:غم نباشههههههه شاد باشه
فعلا .
جمله نوشته ها:پیروزی ان نیست که هرگز زمین نخوری.ان است که بعد از هر زمین خوردن برخیزی.گاندی