هوررررررررررررررا
سلام سلام سلامی با خستگی وقتی که توی سه روز 19 ساعت بدمینتون بازی میکنی!
اول:یه دنیا ممنون که بهم نظر میدین و خاطراتمو میخونین ببخشید 4 روز اینترنت نداشتیم نمیتونستم نظراتتون رو بخونم
دومی :باید بگم الان در قفله سینا داره میکشتم از گریه باهام لج کرده دوباره داره برق اصلی کامپیوتر رو قطع میکنه
حالا بگم از این روزا
یکشنبه رفتیم یه 3 ساعت تمرین کردیم و بازی کردیم چون فرداش مسابقات داشتیم برای کشوری
فرداش ساعت 8 رفتیم ساعت 9 هم بازی داشتیم (باید بگم زمسن اخری خانه ی بدمینتون گنبد طلسم شدس خداییش هر چی باختم همون زمین بود با مائده گیم دادم باختم ولی وقتی یه همینطوری الکی بازی کردیم 8-21بردمش!
من دوبل دوم بودم و یاسمین اولی نمیدونین چه قد تیم گرگان قوی بود نیوشا مثل فنر بود ولی البته اینم باید در نظر بگیریم که اون خیلی زود تر از من شرکت کرده بعدش افتادم با کوثر از علی اباد چشمتون روز بد نبینه دختره خیلی هیکل داشت فکر کردم 77 نگو که متولد 80 بود خداییش ترسیده بودم موقعی که میخواست بکوبه یه داد بدی میزد که صداش تا خود مخم و بصل النخام میرفت!گفتم میشه داد نزنی؟ولی به حرفم هیج توجهی نکرد
ببخشید زیاده ادامه ی مطلب
اول گفتن فاطمه و یاسمین میرن کشوری من مثل ابر بهار زدم زیر گریه اخه من با یاسمین زیاد تفاوت نداشتم و از بد شانسیم توی قرعه کشی بود چون وقتی من با اون دختره کوثر داشتم گیم میدادم یا سمین با دختری افتاد که حتی سرویس هم بلد نبود!
شانسه دیگه بعدش اومدن بازی منو که دیدن خوششون اومد و گفتن استعداد داره منم میرم کشوری هورررررررررررررررا
قراره 13 تیر بریم تبریز بچه ها برام دعا کنید بالاخره برگشتیم از ساعت 8 صبح تا 6 غروب فقط مسابقه میدادیم .دیگه اومدم یه ساعت رفتم زیر دوش هنوز کمرم و پاهام درد میکنه بعدش داییم میخواست بره خرم اباد رفتیم ازش خداحافظی کردیم و شام خوردیم بعدشم رفتیم ستاد انتخاباتی دوست بابام تاساعت 11:30 اونجا بودیم دیگه من خسته بودم گفتم مامان بریم من بخوابم
تازه امروزم کلاس داشتیم ولی این دفعه خانوم مشمول رحم کردن و ما فقط 13 درو دویدیم .بعدشم گیم دادیم و یاسمین بیچاره که دیروز از مسابقات یکسره رفته کلاس زبان!تازه امروز هم فقط یه ساعت و نیم باشگاه بود واسشون جبرانی گذاشته بودن!
برای ما که بعد انتخابات شروع میشه اخیش بالاخره داداشم خوابید نمیدونین چه قد خوشحالم
تازه پس فردا هم قراره یه تیم رو دعوت کنیم تازه قراره بعد اون از شاهرود هم بیان (کسایی که وبلاگ قبلیم رو دیده بودن شاهرودی هارو میشناسن)اینم از این چند روز واقعا خستم حالا منو/فاطمه/یاسمین /پریا/نیوشا/مینو/طناز قراره بریم کشوری
بای بای
جمله نوشته:هرگز به گذشته برنگرد.اگر سیندرلا برای برگشتن کفشش برمیگشت هیچ وقت پرنسس نمیشد....
پ.ن:بالاخره سینا خوابید