وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

هوررررررررررررررا

1392/3/21 23:07
نویسنده : سوگند ❤سپیده
245 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام سلام سلامی با خستگی وقتی که توی سه روز 19 ساعت بدمینتون بازی میکنی!奇想咕噜团0012

اول:یه دنیا ممنون که بهم نظر میدین و خاطراتمو میخونین ببخشید 4 روز اینترنت نداشتیم نمیتونستم نظراتتون رو بخونم

دومی :باید بگم الان در قفله سینا داره میکشتم از گریه باهام لج کرده دوباره داره برق اصلی کامپیوتر رو قطع میکنهنایت اسکین

حالا بگم از این روزا

یکشنبه رفتیم یه 3 ساعت تمرین کردیم و بازی کردیم چون فرداش مسابقات داشتیم برای کشوری

فرداش ساعت 8 رفتیم ساعت 9 هم بازی داشتیم (باید بگم زمسن اخری خانه ی بدمینتون گنبد طلسم شدس خداییش هر چی باختم همون زمین بود با مائده گیم دادم باختم ولی وقتی یه همینطوری الکی بازی کردیم 8-21بردمش!奇想咕噜团0013

من دوبل دوم بودم و یاسمین اولی نمیدونین چه قد تیم گرگان قوی بود نیوشا مثل فنر بود ولی البته اینم باید در نظر بگیریم که اون خیلی زود تر از من شرکت کرده بعدش افتادم با کوثر از علی اباد چشمتون روز بد نبینه دختره خیلی هیکل داشت奇想咕噜团0001 فکر کردم 77 نگو که متولد 80 بود خداییش ترسیده بودم موقعی که میخواست بکوبه یه داد بدی میزد که صداش تا خود مخم و بصل النخام میرفت!گفتم میشه داد نزنی؟ولی به حرفم هیج توجهی نکرد

نایت اسکین

ببخشید زیاده ادامه ی مطلب

 

اول گفتن فاطمه و یاسمین میرن کشوری من مثل ابر بهار زدم زیر گریه奇想咕噜团0028 اخه من با یاسمین زیاد تفاوت نداشتم و از بد شانسیم توی قرعه کشی بود چون وقتی من با اون دختره کوثر داشتم گیم میدادم یا سمین با دختری افتاد که حتی سرویس هم بلد نبود!奇想咕噜团0016

شانسه دیگه بعدش اومدن بازی منو که دیدن خوششون اومد و گفتن استعداد داره منم میرم کشوری هورررررررررررررررا奇想咕噜团0015

نایت اسکین

قراره 13 تیر بریم تبریز بچه ها برام دعا کنید  بالاخره برگشتیم از ساعت 8 صبح تا 6 غروب فقط مسابقه میدادیم .دیگه اومدم یه ساعت رفتم زیر دوش هنوز کمرم و پاهام درد میکنه بعدش داییم میخواست بره خرم اباد رفتیم ازش خداحافظی کردیم و شام خوردیم بعدشم رفتیم ستاد انتخاباتی دوست بابام تاساعت 11:30 اونجا بودیم دیگه من خسته بودم گفتم مامان بریم من بخوابم

نایت اسکین
تازه امروزم کلاس داشتیم ولی این دفعه خانوم مشمول رحم کردن و ما فقط 13 درو دویدیم .بعدشم گیم دادیم و یاسمین بیچاره که دیروز از مسابقات یکسره رفته کلاس زبان!تازه امروز هم فقط یه ساعت و نیم باشگاه بود واسشون جبرانی گذاشته بودن!
奇想咕噜团0026

برای ما که بعد انتخابات شروع میشه اخیش بالاخره  داداشم خوابید نمیدونین چه قد خوشحالم

تازه پس فردا هم قراره یه تیم  رو دعوت کنیم تازه قراره بعد اون از شاهرود هم بیان (کسایی که وبلاگ قبلیم رو دیده بودن شاهرودی هارو میشناسن)اینم از این چند روز واقعا خستم حالا منو/فاطمه/یاسمین /پریا/نیوشا/مینو/طناز قراره بریم کشوری

بای بای

نایت اسکین

جمله نوشته:هرگز به گذشته برنگرد.اگر سیندرلا برای برگشتن کفشش برمیگشت هیچ وقت پرنسس نمیشد....

 

پ.ن:بالاخره سینا خوابید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ساغر
22 خرداد 92 10:18
سوگند خیلی خاطره ی عالی بود ایشالا کشوری موفق شی ببینم اگه تو از الان بری کشوری هم دییگرو نمیبینیم که....... خوب حالا بیخیال ایشالا موفق شی
ساغر
22 خرداد 92 10:19
واااایییییییییی سوژه پیدا کردم توی این همه نوشته و خاطره خیلی تازه هست هی نوشتی تازه اینجوری تازه اونجوری هههههههههههههههههههه ناراحت که نشدی؟
مریم--------❤
22 خرداد 92 10:39
هورااااااااااا
آفرین ایشالله به مسابقات جهانی هم راه پیدا کنی و مایه موفقیت خودت وخانوادت باشیبرات آرزوی بهترین ها رو دارم سپیده جون
امیدوارم توی همه مراحل زندگیت موفق و موید باشی


خدا از دهنت بشنوه منم واست همین ارزو رو دارم