وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

وقتی داداش دشمن میشه :(

1392/3/18 10:59
نویسنده : سوگند ❤سپیده
295 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکینسلام

چشمتون روز بد نبینه دیشب رو به مرگ بودم از دست این داداشم

بابام که رفت بالا هوا خوب بود دوباره همون جا واسه پایان نامش (سینا نمیزاره)و همون جا هم بخوابه

مامانم هم داشت ضرفای شامو میشست طرفای ساعت 10:30بود پسرک رفت مگس کش رو گرفت افتاد به جون من بد بخت میومد منو میزد دیگه منم توی حال فرار میکردم بعد من رفتم یه مگس کش اوردم (جنگ با شمشیر  با یه 2 ساله!)اون میزد من میزدم دیگه من ترسیدم بزنم یهو بخوره توی چشمش رفتم بالشت اوردم به عنوان سپر!اون میزد و من بالشت میگرفتم

نایت اسکین

دیگه یهو تو سکو یه میخ از ناکجا اباد رفت زیر پام منو میگیهمون جا نشستم داد زدم بعدش دوباره که اومدم اهنگ بزارم منو دنبال کرد منم اهنگ رو دادم بالا رفتم توی اتاق خواب مامان و بابام زیر تخت قایم شدم اومد همه جا رو گشت منو پیدا نکرد

نایت اسکین

حالا یه ربع میگه ابجی کجا رفته؟ مامانم ازش فیلم میگرفت میگفت سینا بشمار 1 ابجی کجاس؟

مامانم :2 ابجی کجا 3 ابجی کجاس؟این روند تا سی اداه پیدا کرد وقتی گفت ابجی دوست دارم دیگه منم دلم نیومد اذیتش کنم اومدمنایت اسکین

بیورن حالا منو با دست میزدبعدش دیگه رفتم واسش اهنگ گوگوجی(گگنام استایل صوتی)رو گذاشتمو و واسش عکس های نی نی رو اورد تا بالا خره دیگه اذیتم نکرد

اقا تا ساعت 12:45 شب هم ناقلا نگاه کردو خوابید فکر کنم از این به بعد یا باید ساعت شیش صبح برم پشت کامپیوتر یا 1 شب!یا  هم اینکه وقتی علیرضا میاد خونمون!

اینم وضع ما

اصن یه وضعی! جدیدا هم به توت فرنگی میگه توفانه گانی از کجا نمیدونم

جمله نوشته:هر روز که پا میشوید را لبخند بزنید و روزتان را خوب شروع کنید .این روز اولین روز از باقی عمر شماست

 

 

 Flower Bear

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

الوا
18 خرداد 92 17:47
چی شد سوگند میای؟
الوا
18 خرداد 92 17:51
دیانا چی شد؟میای؟با یلدا حرف زدی؟
الوا
18 خرداد 92 17:55
اصلا یادم به لینک هام نبود ببخشیدا گه دیر لینکت کردم راستی مگه میشه؟ مال منم قات داره نمیتونم توش مطلب بزارم ولی بازدید هاش خیلیه وقتی مطلب میزاری حدودا 20 تا نظر پشتشه عالیه ولی بیشتر تبلیغاتیه حالا بینیم چی میشه
مریم--------❤
19 خرداد 92 15:32
ماجرا های سپیده و داداشی...
میگما معلومه خودتم اذیتش میکنی سپیده؟


وقتی اذیت میکنه باید اذیتش کنم
هههههههههه
پارمين
19 خرداد 92 17:23
شما به بازي وبلاگي كه در صفحه ي وب من مشاهده مي كنيد دعوت شده ايد.


مرسی پارمین جونم
عارفه
20 خرداد 92 14:26
باشه عزیزم لینکت میکنم
عارفه
20 خرداد 92 14:31

















مرسی عارفه جون