وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

تموم شدن اینترنت.اینروزا

1392/6/18 20:28
نویسنده : سوگند ❤سپیده
519 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکینسلام به همه ی دوستان عزیزم.饺子仔仔00063 روزی بود که بی اینترنت شده بودیم دقیقا وقتی که میخواستم تبریک بزارم که نمیدونم رسید یا نه饺子仔仔0014

پنج شنبه رفتم بد مینتون .نمیدونم چرا ولی فقط 5 نفر بودیم نه تپل بود نه اوا یاسمین هم خونمو با حرفاش وش اورده بود و هی ازم ایراد میگرفت.饺子仔仔0002دیگه از سه ساعت 1 ساعتشو نشستیم و بازی های بزرگترا رو نگاه کردیم饺子仔仔0036

 

غروب رفتم کفش گرفتم.طرح لی داره ولی به قول داداشم  جینگیل مینگیل نیست که بخواد گیر بده饺子仔仔0029.شاید عکسشو بزارم

ولی سینا دیگه تا مرز دیوونه کردن من رفت هی میگفت برم بیرون برم بیرون .خودم راه برم.بابا بغلم کنه.مامان بغلم کنه饺子仔仔0040.خلاصه دییونه شدیم و تنبیهشم این بود که امشب از خونه محمد طاهاشون خبری نیست!

و اونم تو کل راه گریه کرد ولی نمیشه که با گریه به حرفش گوش داد


اوا جونم که خواب اکسپریا دیده و این که خالش گوسفند گرفته تا قربونی کنه.و فرداش دید که واقعا خالش گوسفند خریده و در حال واقعی کردن خوابش یعنی سونی اکسپریا ال ـه饺子仔仔0046

از صبح تو باشگاه میگفت قیمت اکسپریا ه قدره؟اکسپریا اکسپریا

مثل پارسال که من اوا رو سر یه دیالوگ فیلم به مرز جنون رسوندم.饺子仔仔0037

 

جمعه هم یه روز عالی بود بعد 8 ماه دوباره رفتم استخر و 3 ساعت موندم.饺子仔仔0026اینقد مشغله بودو اینور اونور میشد که هشت ماه نرفتم.منو سادات اوا رفتیم خیلی حال داد 饺子仔仔0034.کلی هم هله هوله خوردیم.饺子仔仔0052رفتم مثل عینکی که تو دریا غرق شد خریدم دقیقا مثل خودش ولی با این تفاوت که اونو سه سال پیش 6 تومن خریدم و اینو جمعه 20 تومن.饺子仔仔0039

 

وقتی رفتیم توی دومترو شصت تصمیم گرفتم مثل اون موقع ها که سه سوته دست میزد کفش برم 2 متر پایین.饺子仔仔0033ولی از اونجایی که یکم بدنم تنبل شده بود .به هزار بد بختی تونستم سه بار دست بزنم .وقتی دو متر میری پایین گوشت انگار سوت میشه و مغزت هم درد میگیره饺子仔仔0043

منو ساداتم قول دادیم که تو امروز دیگه از اینکارا نکنیم و خودمون رو به کشتن ندیم.در کل خیلی خوب بود .صبح که ما رفتیم عمم خونه مامان بزرگم اش نذری داشت ولی من استخر بودم و یلدا رو ندیدم.

شنبه هم رفتیم مدرسه.به قوه الهی مدیرمون یکم مهربون تر شده بود.

ریاضی و علومم خوب بود.

دییروز هم که رفتم بدمینتون و بعد نیم ساعت میخواستم برگردم اخه به طرز افتضاحی دستم یهو قفل کرده بود.饺子仔仔0030فقط میتونستم ضربه های تیز و کوتاه بزنم .دیگه اوا جون و خانوم مشول یه ماساژ دادن و یکمم نشستمو دستم باز شد ولی هنوزم یکم درد میکرد

بخاطر همین نتونستم ضربه های بلند یاسی رو بگیرم و 19-21 باختم饺子仔仔0043

 

تپل جونم هم گوشی خریده بود.ایشالله همیشه به شادی استفاده کنه.饺子仔仔0027

کلی با گوشیش بازی کردیم .البته توی وقت استراحت. رفتم یه بسته اینتر نت یه روزه با گوشی مامانم فعال کردمو  یه پست کوتاه گذاشتم.مرسی که اینقدر بهم نظر داده بودینو خوشحالم کرده بودین .饺子仔仔0025خدا نگهدار

پ.ن:دنبال یه اهنگ قشنگ میگردم که بزارم واسه وبلاگم یه اهنگ فرانسوی هست که خیلی قضشنگه ولی هر کار میکنم نمیتونم صوتیش کنم و کدشو بسازم.

پ.ن 2:ممنونم که پستمو خوندین.یه شکلک حلزون بود از سایت شکلک های خیلی قشنگ مامان ناهید عزیز که مامان فاطمه گلی هم هست.که اونو گذاشتم مخصوص پست مدرسه ایم.همچنان فقط 3 تا کتاب اومده.

جمله نوشته ها:از ادم ها بت نسازید.

این یک خیانت است.

هم به خودشان و هم به خودتان.

چون خدایی میشوند که خدایی بلد نیستند

و شما میشوید کافر خود ساخته

 

خنده نوشته :

من تنها ورزشی که میکنم زدن دکمه موسه

انقدر انگشتم قوی شده

 

حیف که المپیک این ورزشو نداره وگرنه من حتما مقام میاوردم :|

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

SaYa
19 شهریور 92 11:13
سوگند جون ممنونم ازت گلم
ناراحت نیستم واقعا ناراحت از این هستم که چقدر کوته فکرن...
من همه مطلبتو خوندم ولی الان اونقدر عصبیم نمیتونم نظر درستی بدم...
جمله نوشتت عالی بود عالی


مرسی
عزیزم. ناراحت نباش
ghaleblove
19 شهریور 92 19:00
عزیزم ممنون میشم به قالبLOVEیه سری بزنی. اونجا میتونی قالب سفارش بدی به صورت رایگان(کاملا رایگان) شرایط: عکس مورد نظرت(تقریبا باید اندازه بزرگی داشته باشه) عکست رو رمزدار کن وبا عنوان قالبLOVEتوی وبت بذار.(چون به دلایل بد شدن روزگار!!!مانمیتونیم ایمیل بدیم)رمزش هم بذار love قالب. بعد بیا توی وب و از تصاویر کوچک ما برای سمت چپ وبت انتخاب کن. بعد از حاضر شدن وب ما اون رو رمز دار میکنیم و داخل وب میذاریم . ما رمز تورو : joon____میذاریم. بعد اگر خوشت اومد از قالب که.... اگر نه اشکالاتش رو به ما بگو تا بطور مورد علاقه ات دربیاریم. ببخشبد سرت رو درد آوردم!!! اگر از وب ما خوشت اومد ممنون میشم به دوستای دیگه ات هم خبر بدی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
20 شهریور 92 2:13
سلام عزیزم خوبی خوشی خوب البته بایدم خوش باشی انقدر ددر دو دور رفتی که حسابی بهت خوش گذشته هامیدوارم همیشه خوش باشی عزیزم با اینکه سنی نداری اما خیلی قشنگ مینویسی اولش فکر کردم کی میخواد اینا رو بخونه اما تا اخرش و خوندم

بهت تبریک میگم




از نظر قشنگت ممنونمم زهرا جون


مامان ریحان
20 شهریور 92 12:08
سلام همیشه به خوش گذرونی و بازی بدمینتون اشکال نداره همیشه که نباید برنده باشی همین شکستا آغاز شیرینی واسه بردهای آینده ات راستی شنیدم گلستان خیلی اقلیت داره و مسلمون کمه اونجا راحتید زندگی بین اقلیتاشون ؟ یکمی از اونجا برام بگو و سوال دومم اینکه شما پدر و مادرت بوشهرین یا یه طرفه بوشهری هستی؟ و جواب سوالت آره مامانم بوشهر زندگی می کنه
عشق یعنی...
20 شهریور 92 18:05
سلام عزیزم شنبه رفتی مدرسه؟ مگر مدرسه ها شروع شدن؟ راستی من از استخر و آب می ترسم به کسی نگی ها
پارمین
20 شهریور 92 23:01
افرین سوگند اینا حمله کردن به ما!یه مشت بچه دماغو ریختن ولمون هم نمیکنن

مهم اینه که وبلاگ ما بازدید کننده های خودشو داره و این دیوونه ها نمیتونن با مسخره بازی هاشون مارو ناراحت کنن

دوست دارم دوست نازم




منم همینطور.اینا یه مشت حسود بی فرهنگن

منم خیلی دوست دارم پارمین جونم