وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

غروب جمعه 31 شهریور

1392/6/31 18:30
نویسنده : سوگند ❤سپیده
288 بازدید
اشتراک گذاری

غروب 31 شهریور 92[نیشخند] اینم لحضاتی قبل از اخرین طلوع تابستونی...

تابستون خیلی دلمون واست تنگ میشه..

سلام پاییز و مدرسه..饺子仔仔0026

حالا شما ناراحتین饺子仔仔0030

یا خوشحال؟饺子仔仔0033

فردا هم یه پست اول مهری داریم وتولد مامان جونمه ..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ساغر
1 مهر 92 12:58
سوگندجان


تولد مادرت مبارک باشه


خیلی ناراحتم


دوستت دارم عزیزدلمی


3مهر تولدمهههههههههههه


اول مهر هم کلی خوش گذشت!


خدانگهدار تا9ماه دیگه












امید وارم که بتونی دوباره بیای اینترنت!


منم دوست دارم.


امیدوارم همیشه شاد باشی



عشق یعنی...
2 مهر 92 11:00
وایییییییییییییییی
چه تابستونی بود امسال
ما که حسابی تغییرات تو زندگی مون بود
خدایا شکرت


همه ی روز های زندگیتون قشنگ باشه