اتاق مرتب کردن من!
سلامـــــ به همه ی دوستان عزیزم.
پنج شنبه صبح رفتم بدمینتون.بدک نبود ولی نصف بیشتر زمینا رو من جمع کردم. دستم هم خیلی بهتر شده.امیدوارم دیگه نگیره.
حالا براتون بگم از جمعه صبح ساعت 10 بیدار شدم و صبحونه خوردم.
بعدش رفتم تو اتاقم تا یا برم فیلم ببینم یه یه دستی روی این اتاق بمب منفجر شده بکشم.گرفتم اتاقم رو کردم مثل دسته ی گل.!
همه ی لباسام رو تا کردم ,کاورمو و مرتب و کردم خلاصه خیلی ترو تمیز
ولی 5 دقیقه دیگش دوباره اتاقم منفجر شد.
اخه تصمیم گرفتم یه دست اساسی روی این اتاقم بکشم که از کلاس اولم که از بوشهر اومدیم همینجوری درست کرده بودمش.
اول کمد زیر تلوزیون رو کلا ریختم بیرون.
پر از عروسک بود و وسایل ریزه و شاید 200 و چندتا کتاب داستان که همه ی اونا نی نی کوچولو و حسنی و قلقلیها بودن . یه یادی از گذشته برام زنده شد.
کتاب ها همه رفت واسه سینا.از اونجایی که روی کتابام یه خش هم نبود.(بچه بودم مرتب تر بودم.!)
کتاب هارو که جمع کرم رفتم و وسایل اضافه ی میزتحریرم مثل دفتر چه ها و البوم عکسا و اینجور چیزارو گذاشتم جاش
خودکار ها رو مرتب کردم و چیدم.همون کمد کوچولو 6 ساعت وقت برد یه عده از عروسک هامم بخشیدم.اخه دیگه من با اونا بازی نمیکنم .
اونایی که باهاشو خاطره داشتمو نگه داشتم و گذاشتم طبقه ی بالا بالا کمد دیواریم میز تحریرم هم خالی و مرتب شد.اینا همش به لطف فاطمس که ازش بیماری وسواس اتاق تمیزی گرفتم.!
غروب رفتیم خرید مامانم واسه خودش کلی گلدون خرید تا گل بکاره.منم دو سه بسته اویز خریدم تا اویزهام همه یه دست و یه شکلو مرتب باشه.
از اون جالبتر یه ماهیتابه ی کوچولو خریدم که شکل قلبه یعنی مخصوص نیمرو.حالا اگه فردا یکی درست کردم عکسشو واستون میزارم.
دیشب هم ساعت یک که مامانم از دست سینا تازه اون موقع شروع کرد به اتو کردن.نشستم با مامانم قسمت اخر فصل یک قهرمانان رو دیدم.خیلی قشنگ تموم شدو اخرش با رفتنن نیتن به اسمون یکم ناراحت شدم.اخه رفت تا جون داداشش و دنیا رو نجات بده و تو داداشش تو اسمون منفجر شد.
حالا یه پس مختصر هم راجب این سریال میزارم.
حالا جالب بدونین که توی این فیلم (قهرمانان)همون نیتن ایرانیه!واقعا ایرانیه ها و بازیگر محبوب امریکاست.اسمشم ادرین پاسداره.
کارای مامانم تا ساعت 4 طول کشید منم بیکار بودم بیدار موندم.ساعت 11 هم پاشدم.
الان هم اتاقم انگار بزرگ شده و دیگه بچه نیست وقتی فکر میکنم میگم فکرشو کن الان شیش ساله که اومدیم اینجا چه قدر زود گذشت وقتی که کلاس اول هیچ جا رو بلد نبدم و الان بیشتر جاها رو بلدم
.وقتی که خاله هام اومدنو یه دستی روی این خونمون بعد اینکه اسباب کشی کردیم کشیدن. واقعا تا الان شیش سال گذشته که دیگه بوشهر زندگی نکردم و سه ساله هم بوشهر نرفتم.
زندگیه دیگه میگذره....
خداحافظ دوستان.
پ.ن:این welcomرو از یه وبلاگ تو میهن بلاگ پیدا کردم و خیلی ازش خوشم اومد از همه ی welcomهاییی که تو وبم هست خوشکلتره.
پ.ن2:جدا کننده ها تکراریه اخه خیلی از اینا خوشم اومده و گفتم حیفه که این که اینقدر قشنگه برای یه مطلب ناراحت کننده باشه.
پ.ن3:وقتی واسه اتاقم گلیمم رو گذاشتیم عکس اتاقم رو هم میزارم.
جمله نوشته ها
:اگر نمیتوانی جلوی چیزی را بگیری از ان خوب استفاده کن. نمیتوان جلوی باد را گرفت اما میتوان از ان اسیاب بادی ساخت!
خنده نوشته ها:
مکالمه ی دوجن در نصف شب:
1-فیلم انسانگیر 2 رو دیدی
2-اره دیدم تو چی؟
1-خیلی وحشتناکه تا دوهفته فکر میکردم پشتم یه انسان راه میره.
2-وای نگو من شنیدم پاهاشون انگشت داره.
1-زبونتو گاز بگیر من از این چیزا میترسم اگه بخوابیم بیاد بالا سرمون چی؟
2-راست میگی اخه اونا نامرئی ان
1-بیخیال بگیر بخواب من از این چیزا میترسم.