بدون عنوان
سلام سلام
اگه بخوام از این روزا بگم نصفش بیکاری و هوا گرم اونم خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی
پریشب بابام رفت اتاق بالا تا روی تراس درس بخونه اخه از هوای خوب لذت میبره منو مامانمو و سینا هم تو اتاق خوابیدیم اقا پسر پر رو تا 12:30داشت ناقلا نگه میکرد مامانم هم فکر کنم کتاب میخوند بعدش من سینا گرفتم گفتم بسه دیگه چه قد ناقلا ؟
عصبانی شدم و از کوره در رفتم
بازم گریه کردو گفت ناقلا گفتم بیا واست گوگوجی بزارم(همون گگنام استایل صوتی)بالاخره قبول کرد منم رفتم کل اهنگ خارجی و ایرانی هایی که از بهمن پارسال دانلود کرده بودم نگاه کردم و یادی از خاطراتم زنده شد
بنده دوباره از گروهوانتد(wanted) خوشم اومد(5 تا پسر انگیسلی ان)البته از وان دایرکشن هم بدم نمیاد چون هری با تایلور دوسته
بعد از کلی نگاه کردن امریکن میوزیک اوار د و کلی اهنگ خارجی مامانم گفت شما نمیخواین بخوابین؟!؟!؟
دیگه کامپیتور رو خاموش کردیم و رفتیم تو رخت خواب من تا ساعت 1:30خوابم نبرد نمیدونم چرا
گفتم حالا که خوابم نمیبره بشینم فکر کنم تا همونو خواب ببینم که اخرشم خواب گوجه دیدم!
دیروزم هم کلا در بیکاری گذشت سرعت اینترنتم در حد مرگ پایین بود یه اتفاقی هم افتاد بین منو یلدا (البت دعوا نبود بازم مطمئن نیستم)بماند
فقط شبش رفتم کاورمو در اوردم و لباسامو چیدم که باز دیرم نشه صبح پاشدم و رفتم بدمینتون
1 گیم بردم یه گیم باختم یه گیم هم نصفه نیمه موند جمعه مسابقه دارم واسم دعا کنید
فکر نکنم از نیوشا و طناز ببرم ولی از مینو راحت میبرم شک ندارم
قبول شیم میریم کشوری خیلی خوبه
حالا در اخر هم یکی از خوابای مسخرمو براتون تعریف کنم:
شب اون روز(ههههههه)من هری پاتر 3 رو دیدم که گرگینه داشت /اهنگ های گروه وانتد هم گوش کرد ولی صبح خوابی ندیدم(بهمن ماه)
وقتی صبحانمو خوردم و مانتو و شلوارمو پوشیدم خوابیدم تا وقتی که صبحونه بابامم تموم شه و صدام کنه تا بریم(استفاده ی صحیح از وقت!)بعد خواب دیدم گروه وانتد اومدن خونه ی مامان بزرگم و اون تام هم(یکی از بچه های اون گروه)رفته توی اتاق خالم بعد مامان بزرگم براشون چایی ریخت گفت برو صداشون کن من اینگیلیسی نمیفهمم بعد دیدم یهو شد گرگینه !اون ها هم رفته بودند از مغازه ی سر کوچه چیبس بخرن منم داد زدم بعدش اومدم گفتم گرگینه دوستتون گرگینس بیاین بکشینش و از این حرفا ولی اون سه تا باور نکردن غیر از ناسن(یکی از بچه های همون گروه)بد اون رفت و دید بله اون واقعا گرگینس بعد یهو ادم شد گفت مگه (ببخشید)مرض داری گرگینه میشی؟بعد عذر خواهی کرد گفت دیگه نمیشم و اونا از خونه مامان بزرگم که داشتن میرفتن بیدار شدم
الان جاتون خالی دارم اب طالبی میخورم
بای
جمله نوشته ها:زندگی هیچ گاه به بن بست نمیرسد .کافیست چشم باز کنیم و راه های گشوده ی خود را ببینیم .خدا که باشد هر معجزه ای ممکن میگردد.....