منو این همه درس محاله..
سلام به دوستای خوبم.شاید دیر وقت باشه که دارم مینویسم ولی مینویسم چون که خوشم نمیاد یه حرفی بزنم و بهش عمل نکنم تازه تنوع هم میشهدیکه اصلا برای اینکه هی فونت بزارم و دو ساعت دنبال شکلک و دا کننده برم نیستم و یعنی وقتشم ندارم.
سه شنبه زهرا اومد و خیلی خوشحال شدم بگم از اون ستایش خوشملم که روز به روز ناز تر میشه
و از کار های ما توی اینروزا:
شب سه شنبه رفتیم توی زمینمون که قراره یه باغ کوچولو بشه هر چی کاغذ باطله چوب موب بود جمع کردیم و یه اتیش راه انداختیمبدون کمک هچ کس(چه خود کفا!!)
ولی وقتی رفتیم شام خوردیمو برگشتیم خاموش شده بود هیچی دیگه رفتیم و من فیزیکامو پاک نویس کردمو خوابیدم.فرداش که عید قربون بود.و کل خونواده هم خونه ی ما خیلی خوب بود و خوش گذشتولی بگم از شبش که شدیم سه نفر و یلدا هم اون شب خونه ی ما موند.حالا مشکل این بود زهرا با یلدا نمیساخت یلدا هم اشکش در میومد من بدبختم وسطدیگه پناه بردم به درس های عزیزم و اون دو تا رو با هم تنها گذاشتم و دیدم یکم بهتر شدند(خدا رو شکر!!)
شبش سینا بیچاره خیلی اذیت شد سرما خورده بود افضاحمنم روی بیماری حساس و از تبم خیلی میترسم نمیتونستم بخوابم.
فردا رو گفتم زهرا که میره خونه یلداشون منم درس بخونم واسه ازمون فردا ولس نشد و اصلا نتونستم درس بخونم چون شب مهمون شام داشتیم هیچی یه ازمون دادم نور علا نور با تراز 6178!!
بعد اونم منو زهرا و سادات رفتیم استخر که اوا جون به خاطر سرما خوردگی نتونست بیاد
شبش هم که رفتیم خونه ی مامان بزرگمو با زهراشون خداحافظی کردم و منم شروع کردم به درس خوندن.و الانم که در خدمت شمام.خداحافظ
جمله نوشته ها:یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود
خنده نوشته ها:سال ها برای برابری بین زن ها و مرد ها تلاش کردیم و بالاخره توانستیم حق مش کردن مو رژ زدن سوراخخ کردن گوش راب ه اقایان بدهیم!!