وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

اولین روز فوق العاده+کلاس زبان تموم

1392/6/6 14:12
نویسنده : سوگند ❤سپیده
315 بازدید
اشتراک گذاری

naamloos.bmp

سلام  به همتون اینم از اولین روز مدرسه ها

شنبه که نبودیم دوشنبه رفتیمو و من اصلا فکر نمیکردم گشنم میشه حالا از این بگذریم وقتی میخواستم برم داداشم رفتو جورابای بابا مو دراورد و پوشیدو گفت:ابجیــــــــــــــ منم باهات بیام؟میام馒馒宝宝0009

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

.دیگه من تو حیات بودم داداش باهمون جوراب های خیلی بزرگ دمپایی پوشید دیگه گرفتم جوراباشو دراوردم و تا سر کوچه بردم وقتی  سرویس اومد بوسم و کردو گفت به قول خودش خدابس馒馒宝宝0007!馒馒宝宝0017

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

وقتی رفتیم مدرسه کلاس داشت شروع میشه و بگم ما 30 ثانیه قبل شروع رسیدیم که باید 10 دقیقه زود تر باشیم!

دیگه اومدیم و یهو مدیرمون خانوم کهساری اومد چشمتون روز بد نبینه این قدر این خانوم کهساری سختگیره که نگو حتی میگه جوراب رنگ روشن حتی زیر کتونی ممنوع!!!جوراب باید ساده باشه بی مدل.کفش جز کتونی هیچی نباشه اونم فقط طوسی و مشکی!馒馒宝宝0005

 

این از کفشامون کلی ایراد گرفت که چرا مانتو هاتون یک دست نیستو یکی مقنعه مانتوی قبلیشو نداره یکی شلوارشو اینم گذشت(میدونم خوبی مارو میخواد ولی دیگه نه دراین حد خیلی خود رایه ولی خانوم گنجی بجای مدیر مثل یه دوست واسه هر دانش اموز بود و خیلی قشنگ به حرفامون گوش میداد 馒馒宝宝0004و با مهربونی پاسخ میداد حتی یه بار جلوی معلمش به خاطر ما وایستاد!ولی ایشون اصلا این طور ینیستن از ترس نمیتونی باهاش حرف بزنی!)

 馒馒宝宝0016

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

.بعدش دبیر علوممون اومد .بیچاره یکم ناراحت  بود و بعد ما فهمیدیم که خواهر زادش که یه سال از ما کوچیکتر بوده مرده!馒馒宝宝0006

.اونم خوب بود ولی این هم کلاسیامون یعنی از سی نفر جز ما 5 نفر و غیر از دوسه تا بچه باحال همچین نگامون میکردن که انتگار ادم ندیدن!馒馒宝宝0014

البته میدونین ما از همه شون نحیف تریم.نصفشونم که کلی عفاده میومدنما بد بختارو انداختن ته کلاس کولرم گذاشتن جلو صورتشون خودشون حل میکنن ما هم میپزیم (تازه از این کولر قدیمی ها)馒馒宝宝0011

باید بگم که این مدرسه ی اصلی مون نیست یه جای موقته اخه مدرسمون رو کامل دارن باز سازی میکنن

 

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

این از علوم بعد تو زنگ تفریح خیلی دلم برای مریم سوخت کاشکی اونم تو کلاس ما بود رفتیم که باهم بریم اون گوشه یهو خانوم مدیر مثل روح ظاهر شدو گفت خانوماااااا از اینجا برین بیرون .نمیدونم از بین 60 نفر چطوری ما رو دیدکم مونده بود مارو بکشه!馒馒宝宝0013اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

دیگه رفتیم سر کلاس ریاضی که فعلا روی پروژکتوره اخه کتابامون فقط پیش نویسیسشه و رو همه شونم نوشتم هفتم یعنی وقتی دیدم فقط میخواستم خودمو بخورم هفتم دیگه چیه ول راهنمایی بخدا دیگه خسته شدم بابا لابد 5 سال دیگه 12 ابتدایی یا دوره دوم متوسطه اه馒馒宝宝0014

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

مربی مون هم خیلی لوسه انگار ما به عمرمون ندیدیم یه دونه کیک دستش گرفته میگه من چی دارم کیــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!دیگه اعصابم خورد میشد  تمرین ها هم همه کلاس اولی بود .

یه دخترایی دارن لووووووووووووس اقای حبیبی؟اینترنت ندارین /که میخواد میگه ما هم بلدیم馒馒宝宝0014

یه دختره هم قبل شروع کلاس که من واسه خنک شدن کیفمو گذاشتم صندلی اول گرفت کیفمو پرت کرد گفتم ببخشید مگه مشکل دارین کیف مردمو پرت میکنین؟تازه لطفا از جام پاشین .گفت :گلم اینجا دیگه جای شما نیست جای منه منم دیگه از اینجا تکون نمیخورم!

هیچی مجبور شدم برم ردیف عقب بشنیم馒馒宝宝0008

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

دبیر ریاضی میگه :مامانم به من 500 تومن کیک داده /اقای حبیبی؟اگه کیک نداشتین چی؟؟تو کتاب مینویسیم پول نیست//یا ما از هر تمرین 2 بار بنویسیم تا بهمون بدین 21馒馒宝宝0015

اینقد لوسه که نگو یا این دبیرمون به ابدایی میگه افتضایی

که چی که بگی منم باحالم

جدی باشو درستو بگو خیر سرمون تیزهوشانیم و من توقع جدیت و درس دارم که نسبتا واسم سخت باشه

پس چه فرقی داریم اخه فعلا شدیم 1ول ابتدایی !

بلاخره دیروز فاینال دادم یکم سخت بود馒馒宝宝0002 ولی راحت شدم. بدمینتونم که اتفاق خاصی نیوفتاد

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/158.gif

امروزم میخوام برم کفش بخرم ,واسه بدمینتون


لیسلب

نظر یادتون نره هاااااااااااااا

جمله نوشته ها: هرگز 
بر آنچه شکست 
آنچه گذشت 
و آنچه نشد غصه نخور... 
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد....

پ.ن:امروز:6/6 /92ساعت=11:10

بااااااااااااااااای

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خانوم ی(کاملیا)
7 شهریور 92 16:44
میای تبادل لینک عایا


lمیام
کاملیا
7 شهریور 92 16:45
اسم مدارس رو نیار


بخوای نخوای نزدیکه هااااااااا
مریم--------❤
7 شهریور 92 18:36
سلام عزیزم
بله ناظم ما هم خیلی سختگیربود میگفت بند کتونی باید با خودش همرنگ باشهو خیلی سخت گیریهای دیگه!


نگو تا الان روم به دیوار حتی حق ندارم کفش کتونی ابی بگیرم حتی ابی تیره!!!!
حساب کن
مریم--------❤
7 شهریور 92 18:38
خیلی خوشحال شدم از نظراتی ک در رابطه با وبم دادی عزیزمــــــــــ
وب تو هم خیلی نازه


خواهش میکنم اگه وبم قشنگه به لطف توء عزیزمـــــــــــ
مریم--------❤
8 شهریور 92 19:26
پس بهتره شیطونی نکنی و هر چیزی اون میگه بخریوگرنه مثل من گریتو در میارن


اره والا
مریم--------❤
8 شهریور 92 19:27
ok


مرسی
مریم--------❤
8 شهریور 92 19:29
نمیخوای بری خرید مدرسه؟
به به تیلور هم که گوش میدی
آهنگ وبت عالیه وای منم خیلی قیافه ی تیلور و دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دارمــــــ


اره خیلیییییییییییییییییی خوشمله