اولین روز فوق العاده+کلاس زبان تموم
سلام به همتون اینم از اولین روز مدرسه ها
شنبه که نبودیم دوشنبه رفتیمو و من اصلا فکر نمیکردم گشنم میشه حالا از این بگذریم وقتی میخواستم برم داداشم رفتو جورابای بابا مو دراورد و پوشیدو گفت:ابجیــــــــــــــ منم باهات بیام؟میام
.دیگه من تو حیات بودم داداش باهمون جوراب های خیلی بزرگ دمپایی پوشید دیگه گرفتم جوراباشو دراوردم و تا سر کوچه بردم وقتی سرویس اومد بوسم و کردو گفت به قول خودش خدابس!
وقتی رفتیم مدرسه کلاس داشت شروع میشه و بگم ما 30 ثانیه قبل شروع رسیدیم که باید 10 دقیقه زود تر باشیم!
دیگه اومدیم و یهو مدیرمون خانوم کهساری اومد چشمتون روز بد نبینه این قدر این خانوم کهساری سختگیره که نگو حتی میگه جوراب رنگ روشن حتی زیر کتونی ممنوع!!!جوراب باید ساده باشه بی مدل.کفش جز کتونی هیچی نباشه اونم فقط طوسی و مشکی!
این از کفشامون کلی ایراد گرفت که چرا مانتو هاتون یک دست نیستو یکی مقنعه مانتوی قبلیشو نداره یکی شلوارشو اینم گذشت(میدونم خوبی مارو میخواد ولی دیگه نه دراین حد خیلی خود رایه ولی خانوم گنجی بجای مدیر مثل یه دوست واسه هر دانش اموز بود و خیلی قشنگ به حرفامون گوش میداد و با مهربونی پاسخ میداد حتی یه بار جلوی معلمش به خاطر ما وایستاد!ولی ایشون اصلا این طور ینیستن از ترس نمیتونی باهاش حرف بزنی!)
.بعدش دبیر علوممون اومد .بیچاره یکم ناراحت بود و بعد ما فهمیدیم که خواهر زادش که یه سال از ما کوچیکتر بوده مرده!
.اونم خوب بود ولی این هم کلاسیامون یعنی از سی نفر جز ما 5 نفر و غیر از دوسه تا بچه باحال همچین نگامون میکردن که انتگار ادم ندیدن!
البته میدونین ما از همه شون نحیف تریم.نصفشونم که کلی عفاده میومدنما بد بختارو انداختن ته کلاس کولرم گذاشتن جلو صورتشون خودشون حل میکنن ما هم میپزیم (تازه از این کولر قدیمی ها)
باید بگم که این مدرسه ی اصلی مون نیست یه جای موقته اخه مدرسمون رو کامل دارن باز سازی میکنن
این از علوم بعد تو زنگ تفریح خیلی دلم برای مریم سوخت کاشکی اونم تو کلاس ما بود رفتیم که باهم بریم اون گوشه یهو خانوم مدیر مثل روح ظاهر شدو گفت خانوماااااا از اینجا برین بیرون .نمیدونم از بین 60 نفر چطوری ما رو دیدکم مونده بود مارو بکشه!اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
دیگه رفتیم سر کلاس ریاضی که فعلا روی پروژکتوره اخه کتابامون فقط پیش نویسیسشه و رو همه شونم نوشتم هفتم یعنی وقتی دیدم فقط میخواستم خودمو بخورم هفتم دیگه چیه ول راهنمایی بخدا دیگه خسته شدم بابا لابد 5 سال دیگه 12 ابتدایی یا دوره دوم متوسطه اه
مربی مون هم خیلی لوسه انگار ما به عمرمون ندیدیم یه دونه کیک دستش گرفته میگه من چی دارم کیــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!دیگه اعصابم خورد میشد تمرین ها هم همه کلاس اولی بود .
یه دخترایی دارن لووووووووووووس اقای حبیبی؟اینترنت ندارین /که میخواد میگه ما هم بلدیم
یه دختره هم قبل شروع کلاس که من واسه خنک شدن کیفمو گذاشتم صندلی اول گرفت کیفمو پرت کرد گفتم ببخشید مگه مشکل دارین کیف مردمو پرت میکنین؟تازه لطفا از جام پاشین .گفت :گلم اینجا دیگه جای شما نیست جای منه منم دیگه از اینجا تکون نمیخورم!
هیچی مجبور شدم برم ردیف عقب بشنیم
دبیر ریاضی میگه :مامانم به من 500 تومن کیک داده /اقای حبیبی؟اگه کیک نداشتین چی؟؟تو کتاب مینویسیم پول نیست//یا ما از هر تمرین 2 بار بنویسیم تا بهمون بدین 21
اینقد لوسه که نگو یا این دبیرمون به ابدایی میگه افتضایی
که چی که بگی منم باحالم
جدی باشو درستو بگو خیر سرمون تیزهوشانیم و من توقع جدیت و درس دارم که نسبتا واسم سخت باشه
پس چه فرقی داریم اخه فعلا شدیم 1ول ابتدایی !
بلاخره دیروز فاینال دادم یکم سخت بود ولی راحت شدم. بدمینتونم که اتفاق خاصی نیوفتاد
امروزم میخوام برم کفش بخرم ,واسه بدمینتون
نظر یادتون نره هاااااااااااااا
جمله نوشته ها: هرگز
بر آنچه شکست
آنچه گذشت
و آنچه نشد غصه نخور...
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد....
پ.ن:امروز:6/6 /92ساعت=11:10
بااااااااااااااااای