وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

یه روز خوب

1392/4/26 14:40
نویسنده : سوگند ❤سپیده
209 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همتون امروز روز خیلی خوبی بود رفتم خونه دختر داییم استخر بهاره رو اب کرده بودن منو فاطمه هم مسابقه گذاشتیم دوتا ظرف هم اندازه اوردیمو گفت باید با دهن ابشون کنیم مرحله بعدی هم با دست بود

بعدش کلی اب بازی کردیم و یه یادی از گذشته ها هم کردیم

                                       

یه مسابقه دیگه هم این بود که من زیر اب یه چی میخوندم که اون 4 فرصت داشت که حدس بزنه و من 5-3 ازش بردم 

از اونجاییی که سحر نخورده بودم کله گنجشکی گرفتم و رفتیم باهم یه دسر خوشمزه درست کردیم

                                      

م بعدشم یکم دراز کشیدیم و اومدم حالا از اون بهتر اینه که فردا اواشونو ساداتشون میان خونمون هووووووووووورا

فعلا بای چون خوشحالم خنده نوشته ها میزارم

خنده نوشته ها:اگه بابای من اونجوری که از کولر محافظت کنه از من محافظت کنه شب تا صبح با پر قو بادش میزنم!!

پ.ن:اینها فقط جنبه طنز دارن .به دل نگیرین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سارا
26 تیر 92 14:44
من چی کار کنم اخه
سارا
27 تیر 92 11:15
هستی
ساغر
31 تیر 92 19:10
کلا ماجرا دونی هستی تو!خخخخخخخخخ