وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

تولدت مبارک..

سلام به همه ی دوستان من. دوستدارم تولد دوستای خیلی خوبم روجشن بگیرم. البته خیلی کوشو لوووو که امیدوارم منو ببخشن. اسا جونم. و سایای عزیزم . شد امید وارم همیشه شاد و سلامت و خوشحال زندگی کنید ...
15 آبان 1392

اکوری پکوری

  سلام به دوستای مهربونم . کلا الان کمبود خواب دارم حالا شروع میکنیم .   چهار شنبه : خانم کریمیان یه کار فوق سخت دیگه داد و لجم بالا اورد از اینکه نقاشیم سادست و فلان عکسش بعدااا بعدشم ریاضی و خانم جفایی که منو از دوستام جدا کرد . حالا بریم روی عزیز خودم ورزش. مسی رفت مسابقات امادگی دفاعی خودمون موندیم یه فوتبال مشت بازی کردیم ولی:فاطمه ک گفت باید تو سایه باشم قبول کردیم حالا وسط بازی میگه دروازبانی حوصلمو سر میبره اومده وسط ای من لجم در میومد و داغ شده بوده ام.ولش .. بعدشم شخصیت  مثلا شیرین کلاس فاطمه م که با شوخی هاش یه نمه بی مزه میزنه با هیکلش رفت روی شصت اوا و شصت اوا هم کبود شد.اخه ...
12 آبان 1392

توی این هفته و اتفاقاش

سلام به دوستای همیشه مهربونم اینم از کارای این هفته. چهارشنبه جلسه اولیا مربیان.ریاضی.هنر.ورزش.کامپیوتر داشتیم.ولی خانوم کهساری بهم گفت و برم تو نماز خونه به مردا شیرینی تعارفف کنم از مدرسه که برگشتم دیدم خاک علم به سرم.اینترنت سه ماهه رو تو یه ماه تموم  کردم دیگه با خیلی اصرار از اقای بابا واسه تحقیقا اینترنتو شارژ کرد و پنج شنبه و جمعه هم در پاور پوینت درست کردن گذشت. دبیر کامپیوترمون خیلی مشق گفت و هنرم همینطور.ورزشم که خیلی حال داد. شنبه هم که ریاضی و دینی زیست داشتیم. واسه دینی و زیست یه پاور پوینت درست کردم ماه تو کلاس دبیر زیستمون خیلی محترمانه بهم میگه سپیدو کلی هم سربه سرم میزاره ولی وبه که جو کلاس شاده....
7 آبان 1392

اولین روز ابان ماه و این روزای من

سلام پریروز روز خیلی خوب دیروز هم خوب بودهم روز خوبی بود پس دلم نیومد مطلب نزارم تازه الانم بیکار بودم دیگه چی از این بهتر !!! شنبه امتحان ریاضی داشتیم 20 شدم ..   دبیر زیستمون اومد و یه مباحثی رو درس داد که شاید وقتی یه نفر در حالت اول میبینه سرش گیج میره ولی خانوم سعیدی اینقدر خوب درس میده که نخونده تو ذهنمه برای مثل فروکتوز +گلوکز میشن ساکارز که قند و شکر معمولیه . حالا یه نکته جالب بهتون بگم . غیر از یه نوع باکتری خاص که تو بدن گاو و موریانه زندگی میکنه هیچ موجود دیگری نمیتونه فیبر های چیزایی مثل اسفنج رو تجزیه کنن !! پس چرا میگن سبزی و مواد فیبر دار بخورین؟چون هنگام دفع مقدار زیادی با خودشون اب م...
1 آبان 1392

منو این همه درس محاله..

سلام به دوستای خوبم.شاید دیر وقت باشه که دارم مینویسم ولی مینویسم چون که خوشم نمیاد یه حرفی بزنم و بهش عمل نکنم تازه تنوع هم میشه دیکه اصلا برای اینکه هی فونت بزارم و دو ساعت دنبال شکلک و دا کننده برم نیستم و یعنی وقتشم ندارم. سه شنبه زهرا اومد و خیلی خوشحال شدم بگم از اون ستایش خوشملم که روز به روز ناز تر میشه و از کار های ما توی اینروزا: شب سه شنبه رفتیم توی زمینمون که قراره یه باغ کوچولو بشه هر چی کاغذ باطله چوب موب بود جمع کردیم و یه اتیش راه انداختیم بدون کمک هچ کس(چه خود کفا!! ) ولی وقتی رفتیم شام خوردیمو برگشتیم خاموش شده بود هیچی دیگه رفتیم و من فیزیکامو پاک نویس کردمو خوابیدم.فرداش که عید قربون بود.و کل خونواده هم خونه ی م...
26 مهر 1392

یه خبر خیلی خوشحال کننده

سلامــــــــــــ اولین این که عید قزبانتون مبارک دوم اینکه شرمنده که  فونت و شکلک گنده خبری نیست.دیگه وقت ندارمـــــ دیشب بعد اون همه مشق یه خبر خوشحال کننده بهم رسید و اونم اینکه دختر عموم میاد هوووووووووووووورا خوب این روزا اتفاق زیاد.. عاشق زیست شدم... و یه خبر بد اینکه ریاضی یه نمره بد گرفتم که جبران این امتحان رو شنبه داریم اخه همه بد داده بودند و نمره من 16!!! الن باید زود تر عربی هامو فیزیکمو با اجتماعیمو بنویسم برم پیش زهرا خوشــــــــــــــــــ باشم. میخوام قالبمو عوض کنم. نمیدونم جرا؟؟؟ یه نقاشی خوشمل کشیدم بعلاوه نقشه خونمون که خیلی بده شده.. دبیر اجتماعیمون امروز تا تونست فرق گذاشت علوم عال...
23 مهر 1392

چه بد

سلام به دوستان خوبم. خیلی اتفاق ها افتاده که حتی وقت نوشتنشون هم ندارم.عکس مکسم تعطیل بکوب درس و درس 2/5 میرسم چایی یه ربع کامپیوتر خواب ساعت 5 پا میشم میرم درس تا ساعت 7 یه چایی میخورم  بعدشم وقت شام میام پایین و دوباره درس تا ده یازده شب امروز عروسی دعوتم. دبیر نقاشیممون ازمون یه نقاشی خواسته فقط با نقطه باشه اونم حرفه ای!! فردا زیست دارم. سر کلاس دبیر شیمی و اجتماعی خوابم میبره چون دبیر شیمی که اصلا جون نداره و اجتماعی هم وقتی سوال میپرسه و کسی بلد نیست میزاره کتابو نگاه کنیم. زنگ عربی هم خیلی خوبه. نمیدونم چرا ولی مدیر همیشه منو نگاه میکنه سر صف. شاعریش خیلی خوبه.(مدیرمون) هنوزم عقب میشیتنم....
19 مهر 1392

یه روز خوب یه روز بد

سلام به دوستای خوبم با حس غیبت های پاییزی .. امروز من هم شاد و شنگولم هم ناراحت.... شاد از اینکه کلی فوتبال بازی کردیم و زنگ هنر خیلی بهم خوش گذشت.. ناراحت از اینکه ناظممون تا تونست بهم توهین کرد. دوشنبه صبح رفتم مدرسه و هوا یکم برونی بود منم استین بلند وشیدم که مثلا سرما نخورم 10 دقیقه بعدش یه افتابی شد که ادم کور میشد.. دوزنگ اول فارسی داشتیم که زنگ اولش متن ستایش اول راهنمایی رو خوندیم زنگ دوم هم امتحان ریاضی که شاید 20 شم..یه گئوش مالی هم به دوستی که اسممو مسخره میکرد دادم و بعدشم همه چی تموم شد و اسم منو درست صدا زدن.. زنگ اخرم کامپیوتر داشتیم که ایشون نتونستن بیان و زبانمون اومد به علاوه ی ریاضی ...
10 مهر 1392

دبیر زیست!!و بچه های مدرسه

  سلام به دوستان عزیزم. هیچ وقت فکر نمی کردم که وقت نکنم بیام وبلاگ نویسی ولی الان واقعا میفهمم راهنماییی یعنی چی. مثلا الان.ما فردا امتحان فارسی داریم از کل شیشم.امتحان ریاضی داریم از کل شیشم.باید تحقیق علومم امشب بنویسم. از اون طرف باید برم یکم مطلب راجب زیست بخونم و اطلاعات پایمو قوی کنم.یه تحقیق گروهی هم راجب رشتمون بسکتبال داریم.دبیر پرورشی هم گفته دو تا انشا بنویسید.همشم باید تا سه شنبه اماده شه..........       بالاخره برق و پنکمون وصل شد... و حالا تقریبا همه ی دبیرا رو دیدیم.مهربون زیاد داریم. ام ا سختگیر هم همینطور مثل دبیر زیستمون که کم کم داره ازش خوشم میاد. قبل اینکه بیا...
7 مهر 1392