وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

اين چندروز

  سلام دوستاي خوبم . دوباره با مجبور شدم با لب تاپ بيام.سرعت پايينه و شكلك بزرگارو كپي نميكنه اخه حجمشون يكم بالاست.بازم شكلك ها زرد شد.واقعا شرمنده ... اگه غلت زياد دارم ببخشيد.رايتب تو لپ تاپم اون فونتو نداره و كلا اينجا همه چي در همه !!! كاملا اعصابم داغونه .. اخه اون روز بابام بلندگو خريده رفتيم زديم به كيس ديديم كار نميكنه .. در حقيقت اينقدر طاها گلي با سيم ها ور رفته و جابه جاشون كرده كه كيس هنگ كرده.وقتي هم چايي ريخته اتصالي به بلندگو هم رسيده و ورودي بلندگو از داخل كيس سوخته يه اتفاق ديگه هم به لطف دختر عمه ي گرامي افتاده كه ديگه نميگم .... ************************************* روز دوم هم...
5 مهر 1392

تولد دوست عزیزم

سلام دوستان خوبم. تو این روز قشنگ تولد دوست عزیزم ساغر جونه 2 سه تا پیش نوشت داریم: 1-چون تنوع زردی ها بیشتره از زردی ها هم استفاده نمودیم و گرنه بقیش با همون شکلک هائه!!! 2-مطلب ارسال به ایندس اخه خیلی سرم شلوغه 3-شرمنده ساغر جون تولدم در براربر تولدی که تو برام گرفته بودی هیچه !!ولی واقعا مشق دارم بازم شرمنده ساغر جون  ساله شد.(طبق جوری که م ن حساب میکنم) مهمونا هم دارن میان:   برقصیم و شعر بخونیم...   کیک یادتون نره هااا   مرسی از هدیه هاتون   ساغر جونم ایشالله 10000ساله شی پ.ن:ماه مهرو به همه دوستان تبریک میگم.ساغر جونم بازم شرم...
3 مهر 1392

خاطراته اول مهر

سلام با حس اول پاییزیـــــــــ شب رفتیم واسم ساعت بگیریم که یهو گفتن یه عده بی معرفت جنگلها رو دوباره اتیش زدندو اخلاق اقای پدر یکمی ناراحت بودو هی زنگ میزد اینجا و اونجا بخاطر همین رفتیم خونه عممشون. به یلدا گفتم و گفت میخواستم امتحانت کنم!!!! منم بهش گفتم اگه یه بار دیگه از این امتحانها کنی منم بد جور امتحانت میکنما!!! خلاصه شام خوردیمو خوب بود و تولد دایی عزیزم بود ... حالا بگم از روز اول مدرسه ها منکه شب ترسیده بودم و یه جوری بودم .صبح نیم ساعت زود تر پاشدم.. رفتم و با دختر دایی عزیزم فاطمه جون عکس گرفتم و سوار سرویس شدم .. رسیدیم اولش کاملا تعجب کردیم درمون که خیلی داغون بود  ولی رف...
1 مهر 1392

هفته ای که گذشت

سلامـــ* این روزها اتفاق خاصی نمیوفته.   از همین الان بگم اگه غلط زیاد دارم بخاطر کیبورد لب تاپه که فارسی نداره. سرعتم که افتضاح!!! شنبه که هیچ اتفاقی نیوفتاد ولی غروبش اومد زمین پشتیمونو که تازه خریدیم و دیوارشو خراب کردیم تا حیاط بزرگه رو باغچه بندی کنیم. دو سه روز بود که کار گرا اونجا کار میکردند و هوااااااااا هم گرم. یکشنبه هم رفتم باشگاه تپلی نبود ولی خانوم مشمول فلشمو داد.راستی نیمرو درست کردم ولی چون بجای یکی دوتا توش ریختم اصلا خوب در نیومد و خیلی پف کرد. دوشنبه همه جمع شدیم خونه مادر جونم (مادری) و منو فاطمه و مهسا خوش گذروندیم و خیلی حاااااااال داد .با داییمم کلی رفتم اینترنتو کلی بی...
30 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام دوستان به لطف دختر عمه ی گرامی که یه لیوان چایی شیرین 0رو روی کیبور نازنینم پرت کردند کیبوردم سوخته و نمیتونم مطلب بزارم. نمیدونم پست بعدی چه قدر دراز میشه شرمنده!!!! ولی الان خیلی ناراحتم با گوشی مامانم اومدم و دلم میخواد زود تر یه مطلب بزارم. الانم اینقدر  بابام در گیره که نمیدونم تا اول مهر کیبورد دستم میادیانه با پ تاپم که حروف فارسی نداره البته من جاهاشونو حفظم ولی ممکنه غلط بنویسم. بای
28 شهريور 1392

اتاق مرتب کردن من!

سلامـــــ به همه ی دوستان عزیزم. پنج شنبه صبح رفتم بدمینتون.بدک نبود ولی نصف بیشتر زمینا رو من جمع کردم. دستم هم خیلی بهتر شده.امیدوارم دیگه نگیره. حالا براتون بگم از جمعه صبح ساعت 10 بیدار شدم و صبحونه خوردم. بعدش رفتم تو اتاقم تا یا برم فیلم ببینم یه یه دستی روی این اتاق بمب منفجر شده بکشم.گرفتم اتاقم رو کردم مثل دسته ی گل.! همه ی لباسام رو تا کردم ,کاورمو و مرتب و کردم خلاصه خیلی ترو تمیز ولی 5 دقیقه دیگش دوباره اتاقم منفجر شد. اخه تصمیم گرفتم یه دست اساسی روی این اتاقم بکشم که از کلاس اولم که از بوشهر اومدیم همینجوری درست کرده بودمش. اول کمد زیر تلوزیون رو کلا ریختم بیرون. پر از عروسک بود و و...
23 شهريور 1392

پست تصویری من(مدرسه)

ــــــــــــــــسلامـــــــــــــ بالاخره 90 درصد چیزای مدرسمو گرفتم. ماشالله کیف ها همه از 80 تومن شروع میشه . امروز صبح هم رفتم لوازم تحریرم رو گرفتم. خودکار های پونصد تومنی 5-6 برابر شدن! بعد هم رفتم خونه فاطمشون. غروب هم دوباره رفتم پیش فاطمه.فعلا یلدا اینورا نمیاد!وبلاگشم یکی گرفته  و حذف کرده! جاتون خالی الان داشتیم بلال میزدیم تو رگ. این خوشمزه ی پستمون:   بالاخره یه پست کوتاه نوشتم اما حس حال پاییزی دلم,.تو پست بعدی اخه نمیخواستم زیاد این پستو شلوغ کنم.بای پ.ن: مدیرمون گفت فقط چهار تا دفتر بخرید که روز اول مدرسه سه تاشو واسه ریاضی,عربی و زیست بیاریم.بقیشم بزارید روز اول میگم واسه ...
20 شهريور 1392

تموم شدن اینترنت.اینروزا

سلام به همه ی دوستان عزیزم. 3 روزی بود که بی اینترنت شده بودیم دقیقا وقتی که میخواستم تبریک بزارم که نمیدونم رسید یا نه پنج شنبه رفتم بد مینتون .نمیدونم چرا ولی فقط 5 نفر بودیم نه تپل بود نه اوا یاسمین هم خونمو با حرفاش وش اورده بود و هی ازم ایراد میگرفت. دیگه از سه ساعت 1 ساعتشو نشستیم و بازی های بزرگترا رو نگاه کردیم   غروب رفتم کفش گرفتم.طرح لی داره ولی به قول داداشم  جینگیل مینگیل نیست که بخواد گیر بده .شاید عکسشو بزارم ولی سینا دیگه تا مرز دیوونه کردن من رفت هی میگفت بر م بیرون برم بیرون .خودم راه برم.بابا بغلم کنه.مامان بغلم کنه . خلاصه دییونه شدیم و تنبیهشم این بود که امشب از خونه محمد طاه...
18 شهريور 1392